Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
Friday - 2025 10 October
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"en-us","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Login
shopping cart 0
Basket

Basket

Menu

  • Guzārish-i Akharīn Tābistān
Product Information
Original Title: گزارش آخرین تابستان
ISBN: 9786004059220
Publisher: Salis
Age Group: Adult
Pages: 299
Weight: 274 g
Dimensions: 14 x 21 x 2.7 cm
Book Cover: Paperback

Guzārish-i Akharīn Tābistān: Persian 1402

گزارش آخرین تابستان

Rating:
22.69 $
4-6 Weeks
Wishlist
Wishlist
Product Information
Original Title: گزارش آخرین تابستان
ISBN: 9786004059220
Publisher: Salis
Age Group: Adult
Pages: 299
Weight: 274 g
Dimensions: 14 x 21 x 2.7 cm
Book Cover: Paperback
A novel by Sahand Iranmehr.
more
کتاب پیش رو داستانی است که جامعه‌ی کنونی ایران را برای آیندگان به تصویر می‌کشد و از دنیای امروز برای نسل‌های بعد می‌گوید تا درکی از فضای کنونی داشته باشند. نویسنده کوشیده تا بدون جانبداری سیاسی روایتی از زندگی اجتماعی مردم ارائه بدهد و با تکیه بر طنزی تلخ نشان دهد که چه چیزهایی سر جایش نیست. برخی از شخصیت‌های این کتاب مابه‌ازای خارجی دارند و برخی دیگر کاملا زاده‌ی تخیلات نویسنده‌اند. سهند ایرانمهر، پژوهشگر و فعال رسانه‌ای است که اتفاقات سال‌های کرونا و روزگار بعداز آن که با آشفتگی اجتماعی و سیاسی در ایران همراه بود، او را به نوشتن افکاری که از مدت‌ها پیش در ذهن می‌پروراند ترغیب کرد. بخشی از کتاب کیومرث دوباره به عکس نگاه کرد و گفت: «این زن و این راه‌پله تو رو یاد چی می‌ندازه؟» بلند شدم و روبروی عکس ایستادم. متوجه جزئیات بیش‌تری شدم. سمت چپ راه‌پله، باز هم پله‌هایی بود که از فضای تاریک‌تر پایین به کف می‌رسید و در پاگرد، نور کمرنگ و بی‌روح مهتابی پاشیده بود. زن انگار آن پله‌ها و پاگرد را پیموده بود و حالا پله‌های دیگری پیش رو داشت که به فضای پرنورتری منتهی می‌شد. کبوترهای هراسان، طول مسیر را اشغال کرده بودند. شقیقه‌ام را خاراندم و گفتم: « اولش مضطربم می‌کنه، ولی بعد آرومم می‌کنه چون ته راه‌پله می‌رسه به سطح، به نور آفتاب.» نظرات
more