Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
Friday - 2025 10 October
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"en-us","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Login
shopping cart 0
Basket

Basket

Menu

  • Shab-i ʻarūsī-i man
Product Information
ISBN: 964328431X
Publisher: Paykan
Age Group: Adult
Pages: 440
Weight: 488 g
Dimensions: 14 x 21 x 2.8 cm
Book Cover: Paperback

Shab-i ʻarūsī-i man: Persian 1385

شب عروسی من

Edition: 8
Rating:
27.46 $
4-6 Weeks
Wishlist
Wishlist
Product Information
ISBN: 964328431X
Publisher: Paykan
Age Group: Adult
Pages: 440
Weight: 488 g
Dimensions: 14 x 21 x 2.8 cm
Book Cover: Paperback
I am a doctor, divorcee and 30. My parents' tone has changed after my divorce. My mother says you have put us to shame, but I say I got a divorce, I don't have Aids. We were still arguing when the bell rang 3 times. I became dishearted. My mother opened the door. It was my brother-in-law, Mehdi. Scent of love filled the room and its fragrance made me more besotted. Nobody knew I was crazy about him...
more
تحسين خانم سيمين دانشور از رمان شب عروسی من: ادبيات زمان حاضر ديگر نه آينه است ، نه عينك. لنز است و خانم وكيلی اين لنز را دارد، بس كه تيزبين و ريزبين است. رمان های خانم وكيلی يكی بعد از ديگری، گامی به جلو بود و رمان شب عروسی من، از آنچه پيش از آن نوشته بود، صد گام جلوتر بود. نثر رمان، شفاف و گويا است، محتوا و فرم در هم تنيده است و فضا و مكان به خوبی به خواننده منتقل شده است. شخصيت سازی رمان عالی است. شخصيت ها دارای پوست و استخوان و گوشتند و سه بعدی اند و پايان كتاب غافلگير كننده است. اينك بايستی در انتظار شاهكار خانم وكيلی باشيم. روزنامه شرق، شماره 315، مورخ 23/7/1383 من طلاق گرفته ام. سی سال بيشتر ندارم و پزشك هستم. لحن بابا و مامان بعد از طلاقم تغيير كرده. مامان مي گويد پيش سر و همسر احساس سرشكستگی مي كنم. می پرسم چرا؟ من طلاق گرفته ام، ايدز كه نگرفته ام، وقتی شوهر به جای مرد مورد علاقه ی زن می نشيند، آخرش همين مي شود. بگو مگو می كرديم كه صدای زنگ در سه بار پشت سر هم بلند شد. دلم هری ريخت پايين. مامان در را باز كرد. مهدی بود، شوهر خواهرم. با ورودش بوی خوش عشق در فضا پيچيد و عطرش مستم كرد. چه كسی می دانست كه ديوانه ی شوهر خواهرم هستم...
more