فلسفهی بازار وحشت فارسی 1404
Falsafah-ʼi bāzār-i vaḥshat
کتاب «فلسفهی بازار وحشت» نوشتهی بهمن حبیبی، در گسترهای از واژههای درخشان و تار، تصویرگر زمانهایست که در آن عقل و وحشت، آزادی و اختگی، عشق و گسست در تقابلی دایم و خستگیناپذیر در حرکتاند. این مجموعه شعر نه صرفاً بازتابی از دردهای فردی، بلکه فریادیست از اعماق یک جامعهی زخمخورده، بر لبهی تیغ حقیقت و وهم، معنا و ابتذال. حبیبی با زبانی شاعرانه و فلسفی، زندگی را نه خطی که حلقوی میبیند؛ چرخهای از اعتراض و پذیرش، از سکوت و فریاد. در این کتاب، شاعر با «قلم و چکش» مینویسد؛ گاه همچون فیلسوفی که اندیشه را به قضاوت مینشاند، گاه چون کودکی که در باران کلمات، بوسهای بر جهان میزند. هر شعر، دروازهایست به جهانی که در آن حقیقت، تکهتکه بر کف خیابان افتاده و واژهها در جستوجوی معنا، از سکوت میگریزند. در بازار وحشت، زیبایی در تردید زاده میشود و ترس، بهمثابه حقیقتی پنهان، در پشت چهرهها خیره مینگرد. واژهها همانقدر که زخمیاند، شفا نیز میبخشند. این کتاب، دعوتیست به ایستادن در برابر آینه، به شکستن خویش برای یافتن دیگری، و به پیوستن دوباره به زندگی، آنگونه که هست: شاعرانه، فلسفی، و پر از وحشت و امید.
کتاب «فلسفهی بازار وحشت» نوشتهی بهمن حبیبی، در گسترهای از واژههای درخشان و تار، تصویرگر زمانهایست که در آن عقل و وحشت، آزادی و اختگی، عشق و گسست در تقابلی دایم و خستگیناپذیر در حرکتاند. این مجموعه شعر نه صرفاً بازتابی از دردهای فردی، بلکه فریادیست از اعماق یک جامعهی زخمخورده، بر لبهی تیغ حقیقت و وهم، معنا و ابتذال. حبیبی با زبانی شاعرانه و فلسفی، زندگی را نه خطی که حلقوی میبیند؛ چرخهای از اعتراض و پذیرش، از سکوت و فریاد. در این کتاب، شاعر با «قلم و چکش» مینویسد؛ گاه همچون فیلسوفی که اندیشه را به قضاوت مینشاند، گاه چون کودکی که در باران کلمات، بوسهای بر جهان میزند. هر شعر، دروازهایست به جهانی که در آن حقیقت، تکهتکه بر کف خیابان افتاده و واژهها در جستوجوی معنا، از سکوت میگریزند. در بازار وحشت، زیبایی در تردید زاده میشود و ترس، بهمثابه حقیقتی پنهان، در پشت چهرهها خیره مینگرد. واژهها همانقدر که زخمیاند، شفا نیز میبخشند. این کتاب، دعوتیست به ایستادن در برابر آینه، به شکستن خویش برای یافتن دیگری، و به پیوستن دوباره به زندگی، آنگونه که هست: شاعرانه، فلسفی، و پر از وحشت و امید.

