علف افراسیاب فارسی 1404
ʿAlāf-i Afrāsiyāb
علف افراسیاب مجموعهایست که در آن شعر دیگر نقش مرهم یا تزیین ندارد؛ بلکه خود، زخم است. زخم زبان، زخم تاریخ، زخم سرزمین، و زخم حافظه. فرخمنش در این اثر، شعر را به سنگری بدل میکند که از آنجا نه گلولهای شلیک میشود، بلکه واژههایی شلیک میشوند که میخواهند بیعدالتی، سکوت، و فراموشی را منفجر کنند. این شعر، تسلیم زیباییشناسی مرسوم نیست؛ برعکس، زیبایی را از دل انزجار، تلخی، و خون میسازد. او در این مجموعه، تنها به ثبت زخمها بسنده نمیکند، بلکه نقش آنها را در بافت تاریخی و اجتماعی زمانه برملا میسازد. با زبانی سیال، خشمگین، پرشکاف، و در عین حال پرظرافت، علف افراسیاب مرزهای شعر کلاسیک، شعر سیاسی، و حتی شعر مقاومت را درمینوردد. شاعر همزمان که به اسطوره، زن، خاک، و واژه ارجاع میدهد، آنها را نیز از نو معنا میکند؛ گاه با شفقت، گاه با طعنه، و گاه با چاقوی زبان. او حتی خود زبان را هم بینصیب نمیگذارد: روشنفکران را نقد میکند، «تربیتشدگان واژه» را به ابتذال میخواند، و نهایتاً خود را هم شریک جرم میداند. در این معنا، علف افراسیاب نه فقط شعر، که نوعی شهادت است؛ شهادت واژهای در جهانی بیواژه.
علف افراسیاب مجموعهایست که در آن شعر دیگر نقش مرهم یا تزیین ندارد؛ بلکه خود، زخم است. زخم زبان، زخم تاریخ، زخم سرزمین، و زخم حافظه. فرخمنش در این اثر، شعر را به سنگری بدل میکند که از آنجا نه گلولهای شلیک میشود، بلکه واژههایی شلیک میشوند که میخواهند بیعدالتی، سکوت، و فراموشی را منفجر کنند. این شعر، تسلیم زیباییشناسی مرسوم نیست؛ برعکس، زیبایی را از دل انزجار، تلخی، و خون میسازد. او در این مجموعه، تنها به ثبت زخمها بسنده نمیکند، بلکه نقش آنها را در بافت تاریخی و اجتماعی زمانه برملا میسازد. با زبانی سیال، خشمگین، پرشکاف، و در عین حال پرظرافت، علف افراسیاب مرزهای شعر کلاسیک، شعر سیاسی، و حتی شعر مقاومت را درمینوردد. شاعر همزمان که به اسطوره، زن، خاک، و واژه ارجاع میدهد، آنها را نیز از نو معنا میکند؛ گاه با شفقت، گاه با طعنه، و گاه با چاقوی زبان. او حتی خود زبان را هم بینصیب نمیگذارد: روشنفکران را نقد میکند، «تربیتشدگان واژه» را به ابتذال میخواند، و نهایتاً خود را هم شریک جرم میداند. در این معنا، علف افراسیاب نه فقط شعر، که نوعی شهادت است؛ شهادت واژهای در جهانی بیواژه.

