دویدن در تاریکی فارسی 1399

Davīdan dar tārīkī

نویسنده: Nāhīd Shāh'muḥammadī

امتیاز:

21٫48 $

4 تا 6 هفته

شومیز

21٫48 $

انتخاب تعداد

اشتراک‌گذاری

لیست علاقه‌مندی‌ها

I lit the candle. I was cold. My teeth do not stay together. The air in the cave was suffocating. Javed came; With his resemblance to Modigliani, who was also visible in the dark and light, and took the candle from me. He pulled to the nearby bushes. they took As if they are waiting for a flame for years. I went to the fire. I wanted to be in the middle of the flame to get warm. Then heat penetrated my soul. And I felt like it. I said: "Come and warm yourself by the fire."

شمع را روشن کردم.سردم بود. دندان هایم روی هم نمی ماند. هوای غار خفه بود. جاوید آمد؛ با آن شباهتش به مودیلیانی که توی تاریک روشن هم پیدا بود و شمع را ازم گرفت. به خاشاک های اطراف کشید. گر گرفتند. انگار که سال ها در انتظار شعله ای باشند. کنار آتش رفتم. دلم می خواست وسط شعله باشم که حسابی گرم شوم. بعد گرما در جانم رخنه کرد. و حالم جا آمد. گفتم: «خودت هم بیا کنار آتیش گرم شی.»