Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
دوشنبه - 21 مهر 1404
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"fa-ir","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
ورود
shopping cart 0
سبد خرید

سبد خرید

Menu

  • Bānū Gavazn
اطلاعات محصول
عنوان اصلی: بانو گوزن
شابک: 9786220107477
ناشر: Chishmih
گروه سنی: بزرگسال
صفحات: 185
وزن: 194 g
ابعاد: 14 x 21 x 1٫7 cm
جلد کتاب: شومیز

بانو گوزن فارسی 1402

Bānū Gavazn

ویرایش: 7
نویسنده: Maryam Ḥussaīnīyān
امتیاز:
21٫63 $
موجود - 1 تا 2 روز
لیست علاقه‌مندی‌ها
Wishlist
اطلاعات محصول
عنوان اصلی: بانو گوزن
شابک: 9786220107477
ناشر: Chishmih
گروه سنی: بزرگسال
صفحات: 185
وزن: 194 g
ابعاد: 14 x 21 x 1٫7 cm
جلد کتاب: شومیز
Persian novel
more
رمان با روایتی ساده آغاز می‌شود. قصه‌ی سیمای یک زن میانِ مردان و البته زنان. زنی که در یک شرکت منشی است اما در گوشه‌ای از گالری کوچکِ همسرش شمع و عود و فرشته‌های باسمه‌ای می‌فروشد و در رویای داشتن یک کارگاه تولیدی سفال است تا خرده‌ریز بسازد و بفروشد به مردم. زن گذشته‌ی خود را پنهان کرده و از سویی آدم‌هایی را می‌شناسد که در نوع خود خاص هستند. او جاه‌طلب است و قدرت خواه، و ناگهان می‌فهمد باردار شده... حالا وقتِ آن است که گذشته‌ی شگفتش خود را به رخ بکشد و او شوکه شود از حضورِ این جنین و قصه تازه آغاز می‌شود... روایت‌هایی پر از غافل‌گیری از نفرت و عشق که تصویرِ کلیشه‌ای و مرسوم زنی میان زنان و مردان را بر هم می‌زند. رمانی که تلاش می‌کند نشان دهد چگونه دیگران می‌توانند جهنم باشند و چگونه بدنِ قهرمان می‌تواند علیه خودش رفتار کند. و این میان یک گوزن وجود دارد که با شاخ‌های بلندش گذشته را نبش کرده و مخاطب را با زمانی پنهان شده مواجه می‌کند… بخشی از کتاب: «صدای بابا نمی‌آید. گوزن انگار دارد چیزی را فشار می‌دهد به دیوار. جست می‌زند و سرش را بالا می‌گیرد. پیکر خون‌آلود بابا به شاخ‌های گوزن گیر کرده است. گوزن بلند می‌شود و هیکل لاغر و خون‌آلود بابا را دور سرش می‌چرخاند و پرت می‌کند به تنها اتاق‌مان که من در آن پناه گرفته‌ام. خودم را سریع کنار می‌کشم. جنازه‌ی بابا محکم به در برخورد می‌کند و پرت می‌شود وسط اتاق. سایه‌ی گوزن را جلوِ در می‌بینم که در تاریک‌روشن اتاق نگاهم می‌کند. از برقِ چشم‌هایش می‌ترسم...»
more