Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
یکشنبه - 20 مهر 1404
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"fa-ir","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
ورود
shopping cart 0
سبد خرید

سبد خرید

Menu

  • Angushtar-i ʻaqīq
اطلاعات محصول
شابک: 9786001872136
ناشر: Pursiman
گروه سنی: بزرگسال
صفحات: 555
وزن: 520 g
ابعاد: 14 x 21 cm
جلد کتاب: شومیز

انگشتر عقیق فارسی 1399

Angushtar-i ʻaqīq

نویسنده: Mahnāz Hamadānī'zādah
امتیاز:
21٫47 $
4 تا 6 هفته
لیست علاقه‌مندی‌ها
Wishlist
اطلاعات محصول
شابک: 9786001872136
ناشر: Pursiman
گروه سنی: بزرگسال
صفحات: 555
وزن: 520 g
ابعاد: 14 x 21 cm
جلد کتاب: شومیز
A Persian novel.
more
رمان فارسی. منوچهر با کلیدی که به دست داشت؛ در خانه‌اش را گشود و من و مادرم داخل منزل او شدیم و بعد از گفتن خیرمقدم سمت اتومبیلش برگشت تا چمدان‌هایم را از درون صندوق‌عقب اتومبیل برداشته و به داخل خانه بیاورد. خانه‌ای که نخستین بار حدود هشتاد روز پیش به آنجا آمده بودم و اکنون برای دومین بار بود که به خانه منوچهر قدم می‌گذاشتم، اما این بار غمگین‌تر و افسرده‌تر از سابق بودم، وقتی وارد اتاق پذیرایی شدم؛ با بی‌حوصلگی روسری‌ام را از سر کندم و بر روی کنسول گذاشتم، با سردرگمی نگاهی به اطراف انداختم و درحالی‌که با پاهای بی‌رمق به داخل سالن پذیرایی می‌رفتم، کیف‌دستی‌ام را بر روی میز ناهارخوری گذاشتم و بارانی‌ام را از تن بیرون کرده روی دسته مبل انداختم و با کوله‌باری از اندوه که بر روی شانه‌هایم سنگینی می‌کرد روی کاناپه نشستم و سر در گریبان فروبردم، مادرم قبل از آن‌که داخل سالن پذیرایی شود، پالتو پوست خز و کیف چرمی‌اش را از رخت‌آویزی که کنار در ورودی خانه نصب بود آویزان کرد، درحالی‌که چهره‌اش بسیار کلافه می‌نمود داخل سالن پذیرایی شد و از هر گوشه‌ای روسری و کیف و بارانی‌ام را برداشت و آن‌ها را از جالباسی آویزان کرد، سپس سمت من آمد و روبرویم نشست و به چهره‌ام خیره شد و گفت: از فرودگاه تا اینجا لام تا کام حرفی نزدی؟ نمی‌خوای بگی چی به‌روزت اومده؟ اصلاً تو چته؟ دنیا که به آخر نرسیده؛ آخه این چه ریخت و قیافه‌ایه که واسه خودت درست کردی؟ مگه کشتی‌هات غرق‌شده؟ حالا که خدا رو شکر به‌سلامتی اومدی پیش مادر و برادرت، پس دیگه ماتم گرفتنت چیه؟
more