عشق كبود فارسی 1380
'Ishq-i kabud
26٫66 $
اشتراکگذاری
Wishlist
Fiction,
My father was a rich person in Abadih, Shiraz. And my mother was from a noble family. We lived in a big house. My brother and me loved each other very much. He was bigger than me. My school classes started in morns and afternoons and I had to pass the road four times a day. For a time was I feel somebody is always on my way. I asked one of my friends be with me. One day he came near me and call my name: "Simin". I was shocked who is he.
more
داستان،
پدرم يكي از ملاكان منطقه آباده بود. مادرم هم دختر يكي از نجيب زادگان شيرازي بود. خان ي بزرگي داشتيم. من و برادرم همديگر را خيلي دوست داشتيم. كلاسهاي مدرسه صبحها و بعد ازظهرها تشكيل مي شد و من مجبور بودم را خانه تا مدرسه را روزي چهار بار طي كنم. مدتي بود احساس مي كردم كسي در كمين من نشسته است. از يكي از دوستانم خواستم كه با هم به مدرسه و خانه برويم. روزي اين پسر از كنارم رد شد و مرا به اسمم صدا كرد: "سيمين" و من شوكه شدم كه او كيست كه اسمم را مي گويد.
more