OBS! Letar du efter en beställning lagd före 2025-09-29, 16:00? [klicka här]
fredag - 2025 10 oktober
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"sv-se","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Logga in
shopping cart 0
Kundvagn

Kundvagn

Menu

  • Man murdah būdam kih Hānīyah ʻāshaqam shud
Produktinformation
ISBN: 9786003762923
Förlag: Nigah
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 132
Vikt: 190 g
Produktmått: 14 x 21 x 0 , 92 cm
Bokomslag: Pocketbok

Man murdah būdam kih Hānīyah ʻāshaqam shud: Persiska (Farsi) 1398

من مرده بودم که هانیه عاشقم شد

Betyg:
13,05 $
4-6 Veckor
Önskelista
Wishlist
Produktinformation
ISBN: 9786003762923
Förlag: Nigah
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 132
Vikt: 190 g
Produktmått: 14 x 21 x 0 , 92 cm
Bokomslag: Pocketbok
A collection of 14 Persian short stories
more
این مجموعه شامل ١٤ داستان کوتاه است که هر کدام از نظر فضا،‌ روایت و زبان با یکدیگر متفاوت هستند و ویژگی اصلی این اثر در تجربی بودن آن است و مخاطب با خواندن «من مرده بودم که هانیه عاشقم شد» متوجه این موضوع می‌ شود. در آغاز این کتاب می خوانید: من صبح روز دوازدهم اردیبهشت مُردم و درست چند دقیقه بعد از مرگم بود که هانیه را دیدم. به همین سادگی. هانیه شش هفت دقیقه‏ ای پشت ویترین کتاب فروشی ایستاده بود و جلد کتاب ‏ها را وارسی می‏ کرد. چادری و کمی تپل بود. یک لحظه که صورتش را از ویترین برگرداند و سمت چپش را نگاه کرد، توانستم ببینمش. چند شاخه موی سیاهش از زیر مقنعه ریخته بود روی پیشانی بلند و سفیدش. با چشم‏ های سیاهش داشت دقیقاً به جایی که من ایستاده بودم نگاه می‏ کرد، بدون آن که مرا ببیند که این البته طبیعی هم بود. ابروهایش را کلفت برداشته بود اما خیلی خوب به قیافه‏ اش می ‏آمد، دو تا خط کلفت سیاه بالای چشم‏ هایش باعث می‏ شد مردمک چشم ‏ها سیاه‏ تر به نظر برسد. حاضر بودم قسم بخورم دانشجو است، آن هم دانشجوی یکی از رشته‏ های ادبیات، فلسفه، تاریخ. حتی حاضر بودم اگر کسی دور و برم بود شرط هم ببندم و بعد بروم جلو از خودش بپرسم. شاید هم این کار را می‏ کردم اگر همان وقت راه نمی‏ افتاد برود توی مغازۀ کتاب فروشی. بلافاصله رفتم تو...
more