Samfūnī-yi murdigān Persian 1400
سمفونی مردگان
17.52 $
Share
Wishlist
"Samfuni-yi murdigan", is a famous fiction by Abbas Ma'rufi. The book is the story of unfortunate people that carry on a death on their shoulders and continue it in mad. Fiction, A light smoke was under the caravanserai of dried nuts sellers. At the end of the caravanserai a few porters have made fire and some time they eats dried nuts. At the back of them were three men were dried the nuts. The smoke and steam were combined with each other. And the snowing was stopped. All the lights were on;caravanserai from far was as a village in smog. In the right of the corridor in the shop, " Mu'tabar dried nuts" were two men sat by the heat of an oil heater, "Urhan Urkhani" and "Ayyaz-i pasiban". Ayyaz said: "I am with you." Urhan doesn't know what to do, said: "Doesn't made any problem? finish it". "May somebody understand it?" "No one has to understand, be clever." Urhan thought for a minute, and said: "like Yusif?"
more
"سمفونی مردگان" داستان پرآوازه ی عباس معروفی است. این کتاب داستان شوربختی مردمانی است که مرگی را به دوش می کشند و در جنون ادامه می یابند. داستان، دود ملایمی زیر طاق های ضربی و گنبدی کاروانسرا ی آجیل فروش ها بود. ته کاروانسرا چند باربر در یک پیت حلبی چوب می سوزاندند و گاه اگر جریت می کردند که دستشان را از زیر پتو بیرون بیاورند تخمه هم می شکستند. پشت آنها در جایی مثل دخمه سه نفر در پاتیل های بزرگ تخمه بو می دادند. دود و بخار به هم آمیخت، و برف بند آمده بود. همه ی چراغ ها و حتی زنبوری ها روشن بود، و کاروانسرا از دور به دهکده ای در مه شبیه بود. سمت راست دالان در حجره ی "خشکبار معتبر" دو مرد به گرمای چراغ زنبوری روی میز لم داده بودند. پشت میز "اورهان اورخانی" نشسته بود و کنارش "ایاز پاسبان". ایاز گفت: "مثل شیر پشت سرت ایستاده ام." اورهان نمی دانست چه کند. مردد بود. گفت: "تف سر بالا نباشد؟ قال قضیه را بکن." "اگر گوشه ی کار بیرون بیفتد چی؟" "نباید بیفتد. باید زرنگ باشی." اورهان لحظه ای فکر کرد، بعد نگاهش را از ایاز دزدید، "مثل یوسف؟"
more
