Bibi gul va chiragh-i jadu: Persian 1379

بی بی گل و چراغ جادو

Author: Fariba Kalhur

Age Group: Young Adult (12–18 years)

Rating:

23.94 $

4-6 Weeks

Paperback

23.94 $

Select Quantity

Wishlist

The story is about an old woman named Bibi Gul who opened the window in a Spring sunset to breath the smell of geranium flowers and orange-blossom. She looked at her yard, moonlight and orange-blossoms and went to sleep. Suddenly she waked up by coldness and saw that the sky is full of stars. She closed the window and went to wear a warm dress but her foot contacts with a hard and cold material. It was a magic lamp. She knew that if she rubs it the giant will comes out. She did but he didn't come out. For the second time when she rubbed it she heard a voice from inside that the giant told her, I couldn't come out because the way out is closed by ice, you must take the lamp to repair it and other events that happened for them.

داستان درباره ي پيرزني است به نام بي بي گل كه در يك غروب بهاري پنجره ي اتاقش را باز مي كند تا عطر گلهاي شمعداني، بهار نارنج داخل اتاقش شود. او آنقدر به حياط و نور ماه و گلهاي بهار نارنج نگاه كرد تا در كنار پنجره خوابش برد. او ناگهان از سرما بيدار شد و ديد آسمان پر از ستاره هاي پر نور شده است. او پنجره را بست و رفت تا لباس گرمي به تن كند. او داشت در اتاق راه مي رفت كه ناگهان پايش به جسمي سفت و سخت و سرد خورد. آن چيز بسيار سرد چراغ جادو بود. بي بي گل مي دانست كه اگر دست به روي آن بكشد غول چراغ جادو از آن بيرون خواهد آمد. او اين كار را كرد، اما خبري نشد. براي بار دوم دستي روي آن كشيد كه صدايي از داخل آن شنيد. غول چراغ جادو بود كه به او گفت اين كار فايده اي ندارد چون راه بيرون آمدن يخ زده و بايد چراغ را به چراغ ساز بدهي تا آن را درست كند و اتفاقات بعدي كه براي بي بي گل و چراغ جادو افتاد.