Dīvbād: Persian 1397
دیوباد
15.09 $
Share
Wishlist
A Persian novel
more
دیوباد داستانی است در چهار فصل، کلمه (دیوباد) در اشعار نظامی به چند معنی آمده است که یکی از آنها ، بادهای سیاهی است که آسمان را تیره و تار میکند. محور اصلی داستان نیز بر همین مبنا است و رویکرد استعاری و شعر گونهی متن ، وامدارِ متون کلاسیک ایرانی است.
سبک نوشتاری نویسنده از عناصر مختلف گردباد یعنی فرمهای دایرهای، حفرهها و آشفتگی پیروی میکند و در هر فصل– که نماینده ی یکی از فصول سال است- یک راوی زن ، در فضایی گنگ و وهم آور، تجربیات عجیب و شخصیش را از زندگی ،عشق و... برای مخاطب بازگو می کند؛ در انتها اما مشخص نیست که این راویها یکیاند یا زندگیشان با یکدیگر فصول مشترکی دارد. شخصیتهای داستان همگی افرادی بینام و نشاناند که شخصیترین مسائل زندگیشان را با ترس و تردید در قالب یک مونولوگ با مخاطب در میان میگذارند. داستان ارجاعات مختلفی به ادبیات ایران و غرب و متون مذهبی دارد؛ دنیایی عجیب و رویاگون که در آن تشخیص انسان، حیوان، فرشته و شیطان، گاه بسیار دشوار میشود:
امروز ششم مرداد است. روزی مثل... نمیدانم. روزها با هم چه فرقی دارند؟ همه برایم همه مثل هماند. بیهوده میآیند و میروند. بیهودگی کشنده است. ششم مرداد. آن روز طوفانی نبود. خورشید میدرخشید. گرما خفه میکرد. ششم مرداد... روزی که با آنهمه ترس بلاخره عروس بادها شدم.
ازدواج. رسم دیرین واگذاردن تن. مرد خوبی بود. در چشمانش باد میآمد. بادی خنک که در آن تابستان خشک میچسبید. با این همه اما من آرام نبودم. میترسیدم. مثل بچهای که برگهٔ امتحاناش را از ترسِ پدرش زیر فرشی مخفی کرده، میترسیدم. نمرهٔ صفر. صفر آشنا و تو خالی. خالی مثل حفرهٔ گردباد. تمام روزهای سیاه عمرم را در همان فضای خالی زندگی کرده بودم. اطرافم بادها میچرخیدند و همه چیز را از جا میکندند. میترسیدم باد، آن فرش را هم از جا بِکند. و پوست صورتم را هم. آن وقت آن کاغذ پاره به هوا میرفت و خالیِ آن صفر همه جا را پر میکرد و دروغهایم از زیر پوست صورتم به پرواز در میآمدند.
more