OBS! Letar du efter en beställning lagd före 2025-09-29, 16:00? [klicka här]
lördag - 2025 04 oktober
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"sv-se","Currency":"sek","CurrencySign":"SEK","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Logga in
shopping cart 0
Kundvagn

Kundvagn

Menu

Produktinformation
ISBN: 9789643348458
Förlag: Rawzanih
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 154
Vikt: 170 g
Produktmått: 11 x 20 x 1 , 08 cm
Bokomslag: Pocketbok

Dīr bajunbī attafāq-i shūmī mīuftad: Persiska (Farsi) 1398

دیر بجنبی اتفاق شومی می افتد

Betyg:
123 SEK
4-6 Veckor
Önskelista
Wishlist
Produktinformation
ISBN: 9789643348458
Förlag: Rawzanih
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 154
Vikt: 170 g
Produktmått: 11 x 20 x 1 , 08 cm
Bokomslag: Pocketbok
A collection of 22 Persian short stories
more
مجموعه ی ٢٢ داستان کوتاه فارسی. داستان‌ های این مجموعه سبک‌ های ادبی متنوعی را دربرمی‌ گیرند. داستان‌ هایی مانند « چای سیب »، « شاخ‌ های این گوزن من را می‌ درند »، « فلور چراغ آژیر قرمز را خاموش‌ کن »، « عطر زنانه »، « همین چیزها » و « لبخند چشم دیوار » برگزیده در جشنواره داستانی حوزه هنری در دوره‌ های هفتم، هشتم، نهم و دهم، منتخب مسابقه داستان خلاقانه حیرت - ٩٥، منتخب مسابقه داستان صادق هدایت - ٩٧، جشنواره ملی داستان پراس - ٩٧ و منتخب در مسابقه داستانی محله کودکی (فرشته) شده‌ اند. در این مجموعه آدم‌ ها به‌ ظاهر ساده و معمولی هستند اما هر کدام درگیر خارخار ذهنی هستند که انگار راه خلاصی از آن نیست. در داستان «فلور چراغ آژیر قرمز را خاموش کن» می‌خوانیم: «چمدانم را بستم و هیچ ردی از زندگی را با خود نبردم. گفتم شهر، خانواده، دوست و همه‌ چیز را فراموش می‌ کنم و برای خودم در جایی پرت از اینجا زندگی جدیدی با هویت جدید می‌ سازم. طاقت نیاوردم سال‌ ها بعد روزی تلفن را برداشتم و به خسرو زنگ زدم. برادرم پشت تلفن از زندگی‌ اش و زن و بچه‌ هایش گفت. از دندان نیش افتاده‌ ی پسرش گفت. از دخترش که به‌ تازگی تاتی تاتی می‌ کند و از فلور گفت. گفت که فلور می‌ ترسد. می‌ ترسد حمام باشد آژیر قرمز به صدا در بیاید و بمبی از خدا بی‌ خبر راهش را گم کند و سر خانه و زندگی او خراب شود و بعد غریبه‌ ها بیایند و جنازه‌ ی لخت مادرزادش را از زیر آوار بیرون بکشند. می‌ گفت که فلور فکر می‌ کند اگر من پشت در حمام باشم یا آنکه شب ‌چراغ خواب سیاهی شب را کمرنگ کند یا در طول روز صدای رادیو تلویزیون سکوت خانه را بشکند دیگر احساس امنیت می‌ کند. من گفته بودم این چیزها برای فلور مانند طلسمی است که از نحسی آژیر قرمز کم می‌ کند. گفته بودم درک می‌ کنم و واقعا درک می‌ کردم چون فکر می‌ کردم اگر من این سر دنیا شب را بیدار بمانم بر سر خانواده‌ ای که در آن سر دنیا رها کرده بودم هیچ بلائی نمی‌ آید. من همیشه خواستار شب‌ کاری بودم ...
more