Ḥavālīyi chihil sāligī: Persiska (Farsi) 1402

حوالی چهل سالگی

Författare: Laylī Bakhshī

Betyg:

21,66 $

4-6 Veckor

Pocketbok

21,66 $

Välj antal

Dela

Önskelista

I am twenty-one and two years old, the funeral ceremony of one of my friend's wife's parents. We are sitting next to my friend who is showing me and our other friend a woman, is she the same? His famous sister-in-law doesn't have messy eyebrows, her front teeth are a little black, her hair is messy, and her body is hunched over from under the widest and ugliest coat in the world. My friend says that he is 40 years old and has never been married. Nobody wants him these days. Right there, my friend and I make a big decision for life, that we will never become a 40-year-old single girl. Honestly, I make a promise to myself that I will not be 40 years old at all. These days, I am 40 years old and single! A lie, why didn't I think about my friend's sister-in-law at all after that day, just now that I was going to write on the back cover, I remembered and grabbed my memories again. Caused by being a 40-year-old single girl or maybe the frustration of not being wanted.

بیست و یکی دوساله ام مراسم ختم یکی از والدین همسر دوستم است. کنار دوستم نشسته ایم که به من و دوست دیگرمان زنی را نشان میدهد همان است؟ خواهر شوهر معروفش ابروهای نامرتب برنداشته دارد دندان جلویی کمی به سیاهی میزند موهایش نامرتب است، بدنش از زیر گشادترین و زشت ترین مانتوی ،عالم قوز کرده است. دوستم میگوید چهل ساله است و هرگز ازدواج نکرده این روزها دیگر کسی او را نمی خواهد. همان جا با دوستم یک تصمیم بزرگ برای زندگی میگیریم که هرگز دختر مجرد چهل ساله نشویم راستش من که با خودم عهد می بندم اصلاً چهل ساله نشوم این روزها چهل ساله و مجرد هستم! دروغ چرا اصلاً بعد از آن روز به خواهر شوهر دوستم فکر نکرده بودم تازه الان که قرار بود پشت جلد بنویسم یادم آمد و دوباره به خاطراتم چنگ زدم طفلک فقط کمی شلخته بود انگار خودش را فراموش کرده بود و فکر میکنم این فقط از ناامیدی بود ناامیدی ناشی از دختر چهل ساله مجرد بودن یا شاید ناامیدی ناشی از خواسته نشدن.