OBS! Letar du efter en beställning lagd före 2025-09-29, 16:00? [klicka här]
lördag - 2025 04 oktober
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"sv-se","Currency":"gbp","CurrencySign":"£","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Logga in
shopping cart 0
Kundvagn

Kundvagn

Menu

Produktinformation
Originaltitel: آخرین سفر زرتشت
ISBN: 9789643117184
Förlag: Quqnus
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 275
Vikt: 351 g
Produktmått: 14 x 21 x 3 , 2 cm
Bokomslag: Pocketbok

Ākharīn Safar-i Zartusht: Persiska (Farsi) 1402

آخرین سفر زرتشت

Författare: Farhād Kishvarī
Betyg:
16,89 £
4-6 Veckor
Önskelista
Wishlist
Produktinformation
Originaltitel: آخرین سفر زرتشت
ISBN: 9789643117184
Förlag: Quqnus
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 275
Vikt: 351 g
Produktmått: 14 x 21 x 3 , 2 cm
Bokomslag: Pocketbok
A novel by Farhad Keshvari.
more
قسمت هایی از کتاب آخرین سفر زرتشت «آنچه کرپن گفت راست است؟ چگونه فرزند کیومرث سرگین غلتان می شود؟ پس باید سرگین غلتان هم فرزند کیومرث بشود. تا پایان روز وعده داده است. پس به انتظار می مانم.» از کنار دکان های بسته گذشت، و به تصویر گچبری گاوی زخمی که قطره های خون از پهلویش می چکید، بر دیوار دکانی نگاه کرد. صدای پایی شنید. سر برگرداند. بهرام آواره رو به او می آمد. موهای بلند و آشفته و غبارآلودش روی شانه هایش می لغزید و ریش انبوهش تا سینه اش می رسید. زرتشت گفت: «شاد زی بهرام!» بهرام سر تکان داد. ایستاد، با اندوه به گچبری گاو زخمی نگاه کرد و رفت. زرتشت صدایش زد: «بهرام!» بهرام ایستاد و رو گرداند به سوی زرتشت. زرتشت گفت: «حرفی بزن، تنها یک کلمه.» بهرام به اندوه سر تکان داد و رفت. زرتشت از پشت سر نگاهش کرد، که از میان دکان های بسته می رفت. سه پسربچه هفت هشت ساله تا بهرام را دیدند، آواز سر دادند: «بهرام آواره کسی نداره! بهرام آواره کسی نداره!» یکی از پسرها خم شد و سنگی برداشت. زرتشت فریاد زد: «چه می کنی پسر!» پسر به زرتشت نگاه کرد و سنگ را روی زمین انداخت و گریخت.
more