OBS! Letar du efter en beställning lagd före 2025-09-29, 16:00? [klicka här]
lördag - 2025 04 oktober
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"sv-se","Currency":"eur","CurrencySign":"€","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Logga in
shopping cart 0
Kundvagn

Kundvagn

Menu

Produktinformation
ISBN: 9789641933120
Förlag: 'Ali
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 470
Vikt: 550 g
Produktmått: 14 x 21 x 3 , 29 cm
Bokomslag: Pocketbok

Ṭulūʻ az maghrib: Persiska (Farsi) 1397

طلوع از مغرب

Författare: muna Muʻayyirī
Betyg:
16,56 €
4-6 Veckor
Önskelista
Wishlist
Produktinformation
ISBN: 9789641933120
Förlag: 'Ali
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 470
Vikt: 550 g
Produktmått: 14 x 21 x 3 , 29 cm
Bokomslag: Pocketbok
A Persian novel
more
رمان فارسی. یه جایی تو زندگیت مجبور به انتخابی، این انتخاب شاید بهترین نباشه، شاید کامل ترین نباشه، شاید به چشم هیچ کسی عاقلانه نیاد، شاید خودت سال ها توش دست و پا بزنی و غرق بشی. این انتخاب می تونه طلوع کردن خورشید از مغرب باشه، می تونه یه دختر ده ساله و کودکی هاش باشه، می تونه یه مرد باشه که راه به جایی نداره یا مادری باشه که بین بچه هاش مجبور به انتخاب می شه. می تونه سال ها تو رو به زنجیری بکشه که نمی بینیش. می تونه دوست داشتنی ترین اتفاق زندگیت باشه. می تونه عطر رزهای سفید باشه و گندمزار طلایی… قسمتی از رمان طلوع از مغرب : نگاه کلافه اش از ظرف های تلنبار شده ی روی کانتر بالا اومد و رسید روی لکه های تیره ی سینک و بوی بسیار بد زباله ها. می توانست ردیف مورچه هایی که از جعبه ی کاهی رنگ پیتزا بیرون می اومدند را هم ببیند. چشم هایش را بست تا شاید کمی آرام شود. کمی آرام شود قبل از آن که دهانش را برای کشیدن فریادی بلند باز کند. آمادگی داشت که همان لحظه این کار را انجام دهد. سنگینی نگاهی را حس کرد. اصلا و ابدا در شرایطی نبود که حساب بزرگتری وکوچکتری کسی را بکند، مخصوصا او… چشم که باز کرد نگاهش به دخترک افتاد. اسمش را زمزمه کرد ” آیلین ” بر خلاف اسم شیک و زیبایش اصلا بچه قشنگی نبود. موهایش قرمزی خاصی داشت و مثل این بود که موهای فر دارش را به زحمت با برس باز کرده اند. روی سرش پف کرده بود، مثل…
more