مردی که هیچ بود الفارسية 1393
Mardī kih hīch būd
149 SEK
مشاركة
Wishlist
A Persian novel.
more
نویسنده در اين کتاب به مرور خاطرات خود در شهر تهران پرداخته است. در بخشی از اين کتاب آمده است: کار شاغلام پخت و پز و فروختن جغور بغور (حسرت الملوک) بود. بعدازظهر تا شب سر چارراه گمرک اميريه چسبيده بود به دکون نونوایی سنگکی آق الياس بساط ميکرد و با اون صدای خوشش ميزد زير آواز، «دل دارم قلوه دارم کباب سرخ کرده دارم...» عطر و بویی راه ميانداخت که هر عابری رو به طرف خودش ميکشوند. ماهی يه بار شاغلام دل و جيگر و خوش گوشت ميآورد خونه، منقل و زغالو ميذاش بغل باغچه، دل و جيگرا رو سيخ ميکرد و ميچيد رو آتيش و اهل خونه رو دعوت ميکرد. بادبزنو دس می گرفت و سيخو زير و رو ميکرد و ميزد زير آواز. از جواد يساری و داود مقامی، عباس قادری و نعمت آغاسی براشون ميخوند و گاهی يه کوچه باغی مهمونش ميکرد و حال و هوای ديگهای به بزم خودش ميداد.
more