وقتی شمعدانی ها گل می دهند الفارسية 1397
Vaqtī shamʻdānī'hā gul mīdahand
20٫88 $
مشاركة
Wishlist
A Persian novel.
more
رمان فارسی.
داستانی از تفاوت انسان ها و چالش هایی که برای پذیرفتن این تفاوت ها و زیستن در کنار یکدیگر با آن مواجه می شوند؛ ماجرایی از عشق و قرار گرفتن در مسیری که می تواند بسیاری از جذابیت های پیش از آغاز رابطه ای جدی را به تهدید، دلخوری و موضوعی آزاردهنده مبدل سازد. ماجرای کتاب پیرامون دکتری جوان به نام پریسا و طلبه ای سی و چند ساله با نام امیر جریان دارد. پریسا و امیر نخستین بار یکدیگر را برای جلسه ی مشاوره ای که نا تمام می ماند ملاقات می کنند، در حالی که طلبه جوان برای رفع مشکلی که آشفته اش کرده و به پیشنهاد یکی از اطرافیانش به مطب خانم دکتر مراجعه می کند، اما اتفاق روز اول او را برای ادامه روند درمان به تردید می کشاند.
قسمتی از متن کتاب:
آشکارا تکانی خورد. چیزی مثل جریان برق از بدنش رد شد. انگار انتظارش را نداشت، دستهایش را بالا آورد، صورتش را قاب گرفت و پیشانی اش را بوسید. از شنیدن اسم کاملش از زبان پریسا دلش زیر و رو شده بود و نتوانست نگوید: « انگار امشب اولین بار بود که بعد از سی و سه سال اسمم رو شنیدم پریسا. هیچ وقت اسمم رو کامل صدا نمی کردن شاید بعد مدتها تو اولین نفری بودی که اسم من رو کامل صدا کردی. »
گرمی گونه های پریسا را زیر انگشتان دستش حس می کرد، خودش هم حال عجیبی داشت و نمی توانست چشم از چشمهای براق پریسا بگیرد لبش را گزید و با شیطنت گفت: « با اینکه دلم نمیاد اما بدو برو تا کار دستمون ندادی. »
پریسا چشمهایش را دزدید. از حال عجیبی که پیدا کرده بود انگار عذاب وجدان داشت…. دست برد به سمت دستگیره در و گفت: « قول بده آروم بری. باشه؟ »…
more