OBS! Letar du efter en beställning lagd före 2025-09-29, 16:00? [klicka här]
fredag - 2025 03 oktober
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"sv-se","Currency":"sek","CurrencySign":"SEK","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Logga in
shopping cart 0
Kundvagn

Kundvagn

Menu

Produktinformation
Originaltitel: نوشابه زرد (نوشته ها و عکس های سفر به کانادا)
ISBN: 9786225914322
Förlag: Moon
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 172
Vikt: 250 g
Produktmått: 14 x 21 x 2 cm
Bokomslag: Pocketbok

Nūshabah zard (nivishti'ha va ʻaksʹhā-yi safar bih kānādā): Persiska (Farsi) 1401

نوشابه زرد (نوشته ها و عکس های سفر به کانادا)

Betyg:
162 SEK
4-6 Veckor
Önskelista
Wishlist
Produktinformation
Originaltitel: نوشابه زرد (نوشته ها و عکس های سفر به کانادا)
ISBN: 9786225914322
Förlag: Moon
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 172
Vikt: 250 g
Produktmått: 14 x 21 x 2 cm
Bokomslag: Pocketbok
When our generation was a child, Canada was more of an orange drink for them, which can no longer be found after the revolution. We know Canada less as an important and independent country. My situation was different. My father had a cousin who went to Montreal a few years before I was born and became a doctor there. I had never met him, but every so often a letter would fall in our yard with a beautiful stamp on it. In my mind, Canada was the land of beautiful stamps.
more
وقتی نسل ما بچه بود کانادا برایش بیشتر نوشابه ی پرتقالی بود که با وقوع انقلاب دیگر پیدا نمیشود. ما کانادا را کمتر به عنوان یک کشور مهم و مستقل می شناسیم. من اما وضعیتم فرق میکرد. پدرم یک پسر دایی داشت که چند سال قبل از دنیا آمدن من رفته بود به مونترال و آنجا پزشک شده بود. من هیچ وقت او را ندیده بودم اما هر از چند وقتی یک نامه توی حیاط خانمان می افتاد که رویش یک تمبر زیبا بود. در ذهن من کانادا سرزمین تمبرهای زیبا بود.آنها را از روی پاکت نامه میکندم و توی آلبوم تمبرم می گذاشتم و می شد مایه ی پز دادن به دوستام و هم کلاسی ها. من تنها کسی بودم که توی آلبوم تمبرم تمبرهای کانادایی داشتم. سالها گذشت و ما همپای تاریخ پیش آمدیم. انقلاب شد، جنگ تمام شد و حالا وقت آن بود که جهان را بیشتر بشناسیم. کانادا آرام آرام در اطلاعات تاریخی و جغرافیایی ما وارد شد و آرام آرام مقصدی شد برای ایرانیانی که شرایط زندگی در کشورشان را برنمی تافتند و به دنبال جایی برای یک زندگی جدید بودند. کانادا از اواسط دهه ی هفتاد برای خیلی از جوان های آن دوره یک نقطه ی خاص شد. نقه ای در دورترین جا از خانه که ه م (دلتنگی) می آورد و هم عین حال (امنیت) کانادا کشور جدیدی بود با قوانین خاص و با وجود سرمای زیادش که برای ایرانی ها قابل تحمل نبود، م توانست یک رفاه نسبی برای آنها فراهم آورد...
more