OBS! Letar du efter en beställning lagd före 2025-09-29, 16:00? [klicka här]
lördag - 2025 04 oktober
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"sv-se","Currency":"sek","CurrencySign":"SEK","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Logga in
shopping cart 0
Kundvagn

Kundvagn

Menu

Produktinformation
ISBN: 9789644482960
Förlag: Nilufar
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 297
Vikt: 370 g
Produktmått: 14 x 21 x 2 , 08 cm
Bokomslag: Pocketbok

Chashmʹhāyam ābī būd: Persiska (Farsi) 1394

چشمهایم آبی بود

Betyg:
185 SEK
I lager (1-2 Dagar)
Önskelista
Wishlist
Produktinformation
ISBN: 9789644482960
Förlag: Nilufar
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 297
Vikt: 370 g
Produktmått: 14 x 21 x 2 , 08 cm
Bokomslag: Pocketbok
A Persian novel.
more
رمان فارسی. مادرم یک بار بهم گفته بود: «دارم دنبال خوشبختی ام می گردم. ناکس باز رفته یک جایی خودش را گم و گور کرده. نمی دانم این دفعه دیگر خودش را شکل چی در آورده. جنس خوشبختی این طوری است که تا با چشم نبینی اش به دنیا نمی آید. هر بار به رنگی در می آید. باید زرنگ تر از او باشی تا بتوانی بشناسی اش.» وقتی مادرم می خواست خودش را با آن وضع جلو چشم همه بکشد، زیاد دیگر دور و برش نمی پلکیدم. خب ازش می ترسیدم. همان روزی که مطمئن شدم قصد کشتن خودش را دارد، دیگر برای من هم مرده بود. اگر چه کنارم روی آن صندلی چوبی هنوز نشسته بود و هی خودش را به خواب می زد. مادرم برای کارهایش دلیل های عجیب و غریب زیادی جور می کرد. و این میترا را بدجوری کفری کرده بود. چون یک بار بهم گفته بود: «واقعاً برای نفهم بودن هیچ وقت دیر نیست. اگر هزار سالت هم باشد باز دیر نیست. به نظرم آن دختری که مادرت می گوید سال ها پیش گم کرده، دختری های خودش است. بچگی و دیوانگی خودش است که یک جا تو خانه ی تاریک بابات گم کرده و حالا دارد تو نور مفت کوچه دنبالش می گردد.»
more