Majara,ha-yi amir arsalan-i namdar: Persiska (Farsi) 1382
ماجراهای امیر ارسلان نامدار
12,49 £
Dela
Wishlist
ISBN:
9649331948
Förlag:
Siraj
Åldersgrupp:
Ung vuxen (12–18 år)
Sidor:
114
Vikt:
170 g
Produktmått:
18 x 25 x 0
,
8 cm
Bokomslag:
Pappersmapp
This story is a gather of Naqib Al-mamalik's narrations who told for Nasir Al-din Shah: Angels land was a verdant land till giants attack there. Their commander was Fuladzirih. Everywhere they went, they uprooted the trees and stepped on the flowers. With each drop of their spit verdant gardens became as a desert. King of angels (Sha-i Pariyan) sent his son with an army to stone castle to fight with them. But Fuladzirih's mother who was a great wizard, gave her son a sword and told him: (You can kill every one with this sword. But be careful. Don't let Amir Arsal take it. I will turn them to stone with a looking.) So Shah-i Pariyan's son and his army turn to stone and stayed there and no one could help them.
more
داستان امير ارسلان نامدار، گردآوري نقل هاي نقيب الممالك بود كه شب ها زير گوش ناصرالدين شاه زمزمه مي شدند: سرزمين پريان، سرزميني خرم و سبز بود. تا اينكه يك روز ديوها به آنجا هجوم آوردند. فرمانده ي ديوها، فولادزره ي ديو بود. فولادزره به همراه هزاران ديو و غول كوچك به پريان هجوم آوردند. لشكر ديوها به هر كجا كه مي رسيدند، درخت ها را از ريشه مي كندند و گل ها را زير پا لگد مي كردند. با هر قطره آب دهانشان باغ هاي سر سبز را تبديل به بيابان هاي خشك مي كردند. شاه پريان پسرش را به همراه سپاهي به قلعه ي سنگ فرستاد تا ديوها را سرجايشان بنشاند. اما مادر فولادزره كه جادوگري بزرگ بود، شمشيري به پسرش داد و گفت: (با اين شمشير مي تواني هر كس را شكست دهي. اما مواظب باش. مبادا اين شمشير به دست امير ارسلان نامدار بيفتد. نگران لشكر پريان هم نباش. من با يك نگاه همه ي آنها را تبديل به سنگ مي كنم.) بله، اينطور بود كه پسر شاه پريان و لشكرش مثل سنگ شدند و همانطور در قلعه ي سنگ ماندند و هيچ كس هم نتوانست آنها را نجات دهد.
more