Vaqti mina az khvab bidar shud: Persiska (Farsi) 1382
وقتی مینا از خواب بیدار شد
9,90 £
Dela
Wishlist
One day when Mina wakes up, she sees that is not in her place! Her head was on her body, her hands were stick to her body, her feet were moving. Her red shoes, white socks and her squared red and green and brown skirt were with her, but she was not! She was but the other things were not in their right place. There was just Mina.
more
روزي از روزها وقتي مينا از خواب بيدار شد، ديد خودش سر جايش نيست! كله اش روي تن اش سوار بود، دست هايش به بدنش چسبيده بودند، پاهايش تكان مي خوردند، كفش هايش قرمز و جوراب هاي سفيد و دامن چهارخانه ي سرخ و سبز و قهوه اي و پيراهن زرد و خوشگل اش هم با او بودند، اما خودش نه! در واقع مينا بود اما چيزهاي ديگر سرجايشان نبودند. نه اينكه مثلا" در رفته باشد جاي پنجره، يا پنجره آمد باشد كف اتاق، يا جاي آسمان و زمين با هم عوض شده باشد! هيچ كدام از اينها نبود. فقط مينا بود و مينا.
more