OBS! Letar du efter en beställning lagd före 2025-09-29, 16:00? [klicka här]
lördag - 2025 04 oktober
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"sv-se","Currency":"gbp","CurrencySign":"£","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Logga in
shopping cart 0
Kundvagn

Kundvagn

Menu

Produktinformation
ISBN: 9789641932864
Förlag: Nashr-i Ali
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 573
Vikt: 620 g
Produktmått: 14 x 21 x 4 , 01 cm
Bokomslag: Pocketbok

Īnjā āsamānash ābī ast: Persiska (Farsi) 1399

اینجا آسمانش آبی است

Författare: Māʼadah ̤Zīyā
Betyg:
25,97 £
4-6 Veckor
Önskelista
Wishlist
Produktinformation
ISBN: 9789641932864
Förlag: Nashr-i Ali
Åldersgrupp: Vuxen
Sidor: 573
Vikt: 620 g
Produktmått: 14 x 21 x 4 , 01 cm
Bokomslag: Pocketbok
A Persian novel.
more
رمان فارسی. احساس کردم در تاریکی اتاق کسی روی تخت نشست و بعد کمی خودش را رویم خم کرد طوری که صدای نفس های بلندش که از بینی خارج می شد به گوشم می رسید. بازدمی گرم که هر چند ثانیه به پوست صورتم می خورد. چشمانم را به آرامی باز کردم نیشخندی روی گونه ی راستش نشسته بود و با آن چشمان سیاه به من زل زده بود. - تویی! چرا نخوابیدی؟ همچنان با نیشخند سکوت کرده بود و بعد ناگهان رنگ چشمانش از سیاهی شب هم تیره تر گشت. كل سفیدی چشمانش را سیاهی وهمناکی در برگرفت و بعد دستان سردش روی گردنم قفل شد. از فشار دستانش احساس خفگی به سراغم آمد. هر لحظه این فشار را بیشتر می کرد با چشمانی که از حدقه بیرون زده بود به او زل زدم با نگاهم به او التماس کردم که این کار را با من نکند. اما او که چشمانش جز سیاهی چیزی را نمی دید! بدون هیچ حالتی در چهره به فشار دستانش لحظه به لحظه می افزود و من مرگ را حس کردم که چقدر به من نزدیک است...
more