OBS! Letar du efter en beställning lagd före 2025-09-29, 16:00? [klicka här]
fredag - 2025 03 oktober
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"sv-se","Currency":"gbp","CurrencySign":"£","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Logga in
shopping cart 0
Kundvagn

Kundvagn

Menu

Produktinformation
Originaltitel: Contes pour enfants pas sages
ISBN: 9789641720829
Översättare: Majlisī , Muḥammad
Illustratör: Elsa , Henriquez
Sidor: 88
Vikt: 500 g
Produktmått: 17 x 24 x 1 , 22 cm
Bokomslag: Inbunden

Qiṣṣah barāy-i bachchahʹhā-yi bī ʻaql: Persiska (Farsi) 1395

قصه برای بچه های بی عقل

Författare: Jacques Prevert
Betyg:
11,67 £
4-6 Veckor
Önskelista
Wishlist
Produktinformation
Originaltitel: Contes pour enfants pas sages
ISBN: 9789641720829
Översättare: Majlisī , Muḥammad
Illustratör: Elsa , Henriquez
Sidor: 88
Vikt: 500 g
Produktmått: 17 x 24 x 1 , 22 cm
Bokomslag: Inbunden
A collection of eight French satirical stories for adolescents. (With black & white pictures)
more
ژاک پرور، شاعر و نویسنده ی نامدار فرانسوی در اشعار و ترانه هایش تصویرها و تصورات به ظاهر غیر عادی را با طنز عامیانه پیوند می دهد و سبک خاص و تقلید ناپذیری دارد. طبعا قصه های ژاک پرور هم با عنوان طنزآمیز «قصه برای بچه های بی عقل» با قصه های دیگری که تا به حال شنیده یا خوانده اید، تفاوت عمده ای دارد. روزی که خرها خر شدند: روزی روزگاری، خرها وحشی بودند و آزاد و رها در صحرا و بیابان. هر وقت گرسنه می شدند در علفزارها می چریدند و هر وقت تشنه می شدند می دویدند و می رفتند سر چشمه و از صبح تا شب در صحرا، وسط علفزارهای سبز و بی سر و ته می دویدند و می چریدند و خوش بودند ... روز و روزگار خرها سال های سال به خوبی و خوشی می گذشت، تا آن که روزی گروهی که خود را اشرف مخلوقات می نامیدند و گمان می گردند که خداوند دنیا را به خاطر آن ها آفریده، گذارشان به سرزمین خرها افتاد. خرها که از این تازه واردها بدشان نیامده بود و آن ها را موجودات مفلوک و بی آزاری می دانستند، همچنان در علفزار می دویدند و عرعر می کردند و به همدیگر می گفتند: «این ها چه حیوانات مضحکی هستند. روی دو پا راه می روند. چه گوش های کوچکی دارند و چقدر بد ریخت و بد ترکیب اند. اما هر چه باشد مهمان ما هستند و باید از آن ها پذیرایی کنیم! ...» (با کاغذ گلاسه و تصاویر سیاه و سفید)
more