وردهای فراموشی فارسی 1403

Vird'hā-yi Farāmūshī

نویسنده: Adrienne Young

امتیاز:

166 SEK

4 تا 6 هفته

شومیز

166 SEK

انتخاب تعداد

اشتراک‌گذاری

لیست علاقه‌مندی‌ها

Emery Blackwood’s life changed forever the night her best friend was found dead and the love of her life, August Salt, was accused of murdering her. Years later, she is doing what her teenage self swore she never would: living a quiet existence on the misty, remote shores of Saoirse Island and running the family’s business, Blackwood’s Tea Shoppe Herbal Tonics & Tea Leaf Readings. But when the island, rooted in folklore and magic, begins to show signs of strange happenings, Emery knows that something is coming. The morning she wakes to find that every single tree on Saoirse has turned color in a single night, August returns for the first time in fourteen years and unearths the past that the town has tried desperately to forget. August knows he is not welcome on Saoirse, not after the night everything changed. As a fire raged on at the Salt family orchard, Lily Morgan was found dead in the dark woods, shaking the bedrock of their tight-knit community and branding August a murderer. When he returns to bury his mother’s ashes, he must confront the people who turned their backs on him and face the one wound from his past that has never healed—Emery. But the town has more than one reason to want August gone, and the emergence of deep betrayals and hidden promises spanning generations threaten to reveal the truth behind Lily’s mysterious death once and for all.

زندگی امری بلک‌وود یک‌شبه برای همیشه تغییر کرده بود. همان شبی که جسد دوست صمیمی‌اش پیدا و آگوست سالت عشق زندگی‌اش متهم به قتل او شد، این اتفاق افتاد. پس از چندین سال او به همان کاری مشغول است که در نوجوانی قسم خورده بود هیچ‌وقت انجام نمی‌دهد؛ زندگی در ساحل مه‌آلود و دورافتاده‌ی جزیره‌ی سرشه و اداره‌ی تجارت خانوادگی‌شان یعنی مغازه‌ی چای و معجون‌های گیاهی بلک‌وود. اما وقتی در جزیره که سرشار از افسانه‌ها و باورهای قدیمی است نشانه‌هایی ظاهر می‌شود و اتفاقات عجیبی می‌افتد، امری می‌فهمد که خبرهایی در راه است. همان صبحی که از خواب بیدار شده و متوجه می‌شود برگ تک‌تک درختان سرشه تغییررنگ داده‌اند. آگوست برای اولین بار پس از چهارده سال به جزیره بر می‌گردد و گذشته‌ای را که شهر عاجزانه سعی در فراموشی‌اش دارد، از زیر خاک بیرون می‌کشد. آگوست می‌داند که در سرشه به او خوش‌آمد گفته نمی‌شود، نه بعد از آن شبی که همه‌چیز تغییر کرده بود. چون آن شب آتشی باغ میوه‌ی خانوادگی سالت را بلعیده و جسد لیلی مورگان هم در جنگل‌های تاریک پیدا شده بود. همین موضوع جامعه‌ی کوچک و بسته‌شان را زیرورو کرده و باعث شده بود که آگوست قاتل شناخته شود. وقتی بر می‌گردد تا خاکستر مادرش را دفن کند، باید با مردمی که به او پشت می‌کنند و تنها کسی از گذشته‌اش مواجه شود. کسی که به‌شدت زخم خورده و هرگز شفا پیدا نکرده است... امری. اما این شهر دلایل زیادی برای راندن آگوست دارد و افشاشدن خیانت‌های عمیق و سوگندهای پنهانی که در طول نسل‌ها خورده شده باعث می‌شود حقیقت پشت مرگ مرموز لیلی یک بار برای همیشه آشکار شود.