لالایی فارسی 1401
Lālāyī
352 SEK
اشتراکگذاری
Wishlist
For a moment, his gaze was dull and his hands relaxed. After that, his gaze caught the eyes of a hot fire, but I didn't care. I had to finish his homework for once. I had not been greedy since yesterday until that moment. At least after this, Janmaz would not draw water in front of me. I easily separated from his hands and continued with the same tone. What do I know? You must have made this lady a concubine. It is clear how many of these swallows there are that I am not aware of.
more
برای لحظه ای نگاهش مات و دستانش شل شد. بعد از آن نگاه خیره چشمانش را لهیب آتش داغی گرفت اما اهمیت ندادم. باید برای یک بار شده تکلیفش را یکسره می کردم از دیروز تا آن لحظه کم حرص و جوش نخورده بودم. حداقل بعد از این دیگر جلوی من جانماز آب نمی کشید. از میان دستانش به راحتی جدا شدم و با همان لحن ادامه دادم بی خود برای من ژست بچه مثبتی نگیر مگه دروغ می گم؟ اصلا من چه میدونم حتما این خانوم رو هم صیغه کردی معلوم هست چند تا از این پرستوها هستن که من بی خبرم؟
more