Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
شنبه - 12 مهر 1404
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"fa-ir","Currency":"sek","CurrencySign":"SEK","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
ورود
shopping cart 0
سبد خرید

سبد خرید

Menu

اطلاعات محصول
شابک: 9789641936343
ناشر: Nashr-i Ali
گروه سنی: بزرگسال
صفحات: 770
وزن: 852 g
ابعاد: 14 x 21 x 5 cm
جلد کتاب: شومیز

تا شکوفه سرخ لبخندت فارسی 1399

Tā shukūfah-i surkh-i labkhandat

ویرایش: 3
نویسنده: Zahrā Dilgarmī
امتیاز:
415 SEK
موجود - 1 تا 2 روز
لیست علاقه‌مندی‌ها
Wishlist
اطلاعات محصول
شابک: 9789641936343
ناشر: Nashr-i Ali
گروه سنی: بزرگسال
صفحات: 770
وزن: 852 g
ابعاد: 14 x 21 x 5 cm
جلد کتاب: شومیز
A Persian novel.
more
رمان فارسی. نگاه پر آبش از تن مردانه ای که کنارش ایستاده بود گذشت و به صورتی که زیر چتر بالای سرش به او خیره بود رسید. به یکباره انگار زلزله به جان قبرستان افتاد. شاید هم رعشه در تن خودش بود. جان از تنش پرید. نگاهش خیره به چشم هایی بود که میان باران و باد و هوهوی گورستان در وجودش شعله می کشید. صدایی در تار و پود وحشتش پیچید « عزرائیله !» شبح عزرائیل دستش را پیش آورد. خواب نبود. بیدار بیدار بود. عزرائیل آمده بود جان نیمه جانش را هم بگیرد. تنها چیزی که میان آن همه وحشت گنگ نمی فهمید یک چیز بود. این که چرا عزرائیل با چشم های محراب به سراغش آمده! لب های عزراییل تکان خورد. ولی جز صدای رعد و هوهوی باد هیچ نشنید. تمام رمقش را جمع کرد که برخیزد اما نتوانست. دست های عزراییل مثل دو شاخه ی سیاه و بلند به سویش دراز شد. از شدت هراسی که نفسش را می برید روی زمین غلتید. دست های عزراییل که شانه های یخ کرده اش را لمس کرد هوش و جان از تنش رفت و دیگر هیچ نفهمید...
more