Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
جمعه - 11 مهر 1404
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"fa-ir","Currency":"gbp","CurrencySign":"£","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
ورود
shopping cart 0
سبد خرید

سبد خرید

Menu

اطلاعات محصول
عنوان اصلی: سواقی القلوب
شابک: 9789644084713
ناشر: Hirmand
گروه سنی: بزرگسال
صفحات: 166
وزن: 197 g
ابعاد: 14 x 21 x 1٫5 cm
جلد کتاب: شومیز

آب باریکه ها فارسی 1401

Ab Barikah'ha

نویسنده: Inam Kajahji
امتیاز:
11٫86 £
4 تا 6 هفته
لیست علاقه‌مندی‌ها
Wishlist
اطلاعات محصول
عنوان اصلی: سواقی القلوب
شابک: 9789644084713
ناشر: Hirmand
گروه سنی: بزرگسال
صفحات: 166
وزن: 197 g
ابعاد: 14 x 21 x 1٫5 cm
جلد کتاب: شومیز
Anam Kajeji was born in "Al-Karadeh" neighborhood in Baghdad in 1952. He is an Iraqi journalist and novelist. Anam has been nominated for the Booker Prize of the Arab world and won the "Lagadre" prize of France. Anam was born in Baghdad, the capital of Iraq, and studied journalism at the university. Before immigrating to Paris and studying at the Sorbonne University in France, he worked in newspapers and radio in Baghdad, and in 1986 he received a master's degree and a doctorate in journalism from the Sorbonne University. Kajeji studied at the school of nuns "Al-Tadafa". He is currently working for Al-Sharq Al-Awsat newspaper published in London in Paris and the magazine "Kol al-Asada" published in Sharjah.
more
غربت، نزدیکانمان را همچون جامه ای از تنمان جدا می کند و کسانی دیگر را به جایشان می نشاند بدون پیوند خونی، بی آنکه زاده ی یک مادر باشیم. غربت زبان مادری مان را شخم می زند تا بذر کلماتی تازه که با تکلف به زبان می آوریم، در آن بکارد. غربت گذشته را از ما می گیرد و در خمره های فراموشی می چپاند؛ آب باریکه هادرست همان طور که خیار و هویج و موسیر را ترشی می اندازیم . سر بزنگاه بوهای تند را در اطراف می پراکند، خرید اینترنتی ما نیز انگار تکه ای از وجودمان را گم کرده باشیم، در پیرامون چشم می چرخانیم. غربت غبار دل های ما را می تکاند، درست همان طور که اول بهار فراش های قلچماق، فرش ها را کف پیاده روها پهن و غبارگیری می کنند. دل های ما هم لگدمال می شود. غربت ما را از غبار خاطرات و گرد دلبستگی ها می رهاند و به گرمابه می برد تا سبک کند، اما گرد و غبار در نم آب گل می شود و می ماسد و کبره می بندد بیخ گلویمان. دل غربت، اما گاه برای ما می سوزد. می گذارد در سنگینی سکوت زورآزمایی دست به تقلب ببریم و به توشه ای که با خود آورده ایم چنگ بزنیم، مشروط به این که در نظام غرق در خوشبختی خلل و خدشه ای وارد نشود.
more