Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
شنبه - 12 مهر 1404
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"fa-ir","Currency":"gbp","CurrencySign":"£","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
ورود
shopping cart 0
سبد خرید

سبد خرید

Menu

اطلاعات محصول
شابک: 9789644482960
ناشر: Nilufar
گروه سنی: بزرگسال
صفحات: 297
وزن: 370 g
ابعاد: 14 x 21 x 2٫08 cm
جلد کتاب: شومیز

چشمهایم آبی بود فارسی 1394

Chashmʹhāyam ābī būd

نویسنده: Muḥammad Ri ̤zā Kātib
امتیاز:
14٫83 £
موجود - 1 تا 2 روز
لیست علاقه‌مندی‌ها
Wishlist
اطلاعات محصول
شابک: 9789644482960
ناشر: Nilufar
گروه سنی: بزرگسال
صفحات: 297
وزن: 370 g
ابعاد: 14 x 21 x 2٫08 cm
جلد کتاب: شومیز
A Persian novel.
more
رمان فارسی. مادرم یک بار بهم گفته بود: «دارم دنبال خوشبختی ام می گردم. ناکس باز رفته یک جایی خودش را گم و گور کرده. نمی دانم این دفعه دیگر خودش را شکل چی در آورده. جنس خوشبختی این طوری است که تا با چشم نبینی اش به دنیا نمی آید. هر بار به رنگی در می آید. باید زرنگ تر از او باشی تا بتوانی بشناسی اش.» وقتی مادرم می خواست خودش را با آن وضع جلو چشم همه بکشد، زیاد دیگر دور و برش نمی پلکیدم. خب ازش می ترسیدم. همان روزی که مطمئن شدم قصد کشتن خودش را دارد، دیگر برای من هم مرده بود. اگر چه کنارم روی آن صندلی چوبی هنوز نشسته بود و هی خودش را به خواب می زد. مادرم برای کارهایش دلیل های عجیب و غریب زیادی جور می کرد. و این میترا را بدجوری کفری کرده بود. چون یک بار بهم گفته بود: «واقعاً برای نفهم بودن هیچ وقت دیر نیست. اگر هزار سالت هم باشد باز دیر نیست. به نظرم آن دختری که مادرت می گوید سال ها پیش گم کرده، دختری های خودش است. بچگی و دیوانگی خودش است که یک جا تو خانه ی تاریک بابات گم کرده و حالا دارد تو نور مفت کوچه دنبالش می گردد.»
more