نخلهای وحشی فارسی 1380
Nakhl,ha-yi vahshi
23٫46 €
اشتراک‌گذاری
Wishlist
Fiction,
When doctor was coming down of stairs with his lamp, again the door knocked. The light of the house was only two oily lamp that his wife had took one of them to her room. After 23 years of their marriage they had no children. They had two house which one of them was for summer travelers.
more
داستان،
هنگامي كه دكتر داشت از پله ها پايين مي آمد و نور چراغ دستي اش پيش پايش را روشن مي كرد كوبه ي در به صدا درآمد. روشنايي آن خانه با دو چراغ دستي بود كه يكي از آنها را زنش با خود به اتاقش برده بود. آنها بعد از 25 سال هنوز صاحب فرزندي نشده بودند. آنها دو خانه داشتند كه يكي از آنها را به مسافران تابستاني كرايه مي دادند.
more
