Raqṣ-i tās: Persian 1400

رقص تاس

Author: Zībā Sulaymānī

Rating:

298 SEK

4-6 Weeks

Paperback

298 SEK

Select Quantity

Wishlist

This man wanted me in a strange way than myself, in a way that even if I was blind, I could still see this burst of love in his eyes... My weak point was preserved. His way of looking at me was so relaxed that I took his hand and we sat on the bench next to us. Please give me a list of what you don't like this cookie doll to do so that I know. By the way, you laughed very well. So good that the boy did not know how to follow your messenger's plan or your beautiful dances, so beautiful that he swallowed twice. He did not finish and continued You stepped back so beautifully and came forward and held the tip of your nose and laughed that I wanted to... I wanted to swallow my mouth water, I wanted to hold you tightly in my arms, so beautiful that in thirty seconds my body temperature is the same as that of a brick kiln. You laughed so beautifully that I wanted time to stop at this moment and I would see your laugh and I would be sad to have you. I don't like you to hold the tip of your nose and move back and forth. By the way, I really want your shawl to be pulled back and the mole on your neck to be flattered, and hey, I... stop it! He is a boy who can swallow his mouth or not from now on, it comes back to whether you want to laugh or not

این مرد مرا میخواست یک جوری عجیب تر از خودم یک جوری که حتی اگر کور هم بودم باز می دیدم این حجم فوران کرده عشق در نگاهش را ... نقطه ضعفم را حفظ شده بود طرز نگاهش سیستم کرد آنقدر سست که دستش را گرفتم و نشستیم روی نیمکت کنارمان. لطفاً یه لیست از کاری که دوست نداری این عروسک کوکی انجام بده بهم بده تا بدونم سرانگشتانم را نرم فشار داد و گفت -کی گفته من دوست ندارم؟ اتفاقا خیلی هم خوب خندیدی. انقدر خوب که پسره نمی دونست طرح قاصدکت رو دنبال کنه یا دوندونهای قشنگت رو آنقدر قشنگ که دو بار آب دهنش رو قورت داد. تمام نکرد و ادامه داد انقدر قشنگ عقب رفتی و جلو اومدی و نوک بینی ات رو گرفتی و خندیدی که منم دلم خواست ... دلم خواست آب دهنم رو قورت بدم دلم خواست بگیرم محکم تو بغلم بچلونمت ، انقدر قشنگ که تو سی ثانیه دمای بدنم با کوره ی آجرپزی یکی شد انقدر قشنگ خندیدی که دلم خواست زمان قاب بشه توی این لحظه و من هی خندهات رو بیینم و هی دلم غنج بره واسه داشتنت کدوم احمقی زر مفت زده که من دوست ندارم تو بخندی؟ من دوست ندارم تو نوک بینی ات رو بگیری و عقب جلوی بری؟ اتفاقا خیلی هم دلم میخواد مخصوصاً که شالت هم عقب بره و خال گردنت هی دلبری کنه و هی من... تمومش کن! اون پسره اینکه از این به بعد میتونه آب دهنش رو قورت بده یا نه بر میگرده به این که تو باز هوس بکنی بخندی یا نه؟