Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
Saturday - 2025 04 October
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"en-us","Currency":"sek","CurrencySign":"SEK","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Login
shopping cart 0
Basket

Basket

Menu

Product Information
ISBN: 9789644487590
Publisher: Nilufar
Age Group: Adult
Pages: 93
Weight: 112 g
Dimensions: 14 x 21 cm
Book Cover: Paperback

Dū pila gūdtar: Persian 1401

دو پله گودتر

Rating:
125 SEK
4-6 Weeks
Wishlist
Wishlist
Product Information
ISBN: 9789644487590
Publisher: Nilufar
Age Group: Adult
Pages: 93
Weight: 112 g
Dimensions: 14 x 21 cm
Book Cover: Paperback
Collection of Persian short stories
more
کتاب دو پله گودتر مجموعه داستان کوتاهی از مهیار رشیدیان است. این کتاب مجموعه‌ای از چهارده داستان کوتاه از جمله «حاج لطف الله دبلنا» است که در سال 1384 یکی از تک‌داستان‌های برگزیده‌ی جایزه‌ی گلشیری شد. داستان‌های رشیدیان فضای خاص خود را دارند. فضای داستان‌های این مجموعه را می‌توان ساحتی از مرگ و هجوم یک سیاهی بی‌امان به زندگی شخصیت‌ها دانست و تقلا و تلاش برای آن‌چه به آن‌ها می‌رود، نقاط اوج و فرود داستان‌ها را می‌سازد. این داستان‌ها راویان متفاوتی دارند و نویسنده هربار به دل یک ماجرای جدید زده است. داستانی همچون ماجرای هولناک دختربچه‌ای که مدام از افراد نزدیک خانواده‌اش آزار و تجاوز را تجربه کرده است، داستان کودکی که از مهر والدین بی‌بهره است، داستان افسری که برای یک مأموریت از تهران به یکی از شهرستان‌ها می‌رود و درگیر مشکلات می‌شود و … . سبک و ساختار نو و خساست در دادن اطلاعات از ویژگی‌های سبکی این نویسنده است. طرح داستانی به‌سادگی در اختیار خواننده قرار نمی‌گیرد؛ بلکه مخاطب همواره در زمان و مکان داستان جابه‌جا می‌شود. نویسنده همچنین در نثر نیز ثابت کرده که روی انتخاب واژگان وسواس بسیاری دارد. توجه به این مسئله که نویسنده تمام داستان‌های این مجموعه را زمانی نگاشته است که نویسنده‌ی نوپایی محسوب می‌شده، ارزش پختگی نثر و زاویه‌دید او را بیشتر نمایان می‌کند. بریده‌ای از کتاب: «به نام پیونددهنده‌ی قلب‌ها… وقتی که کفترهای پشت ویترین کتاب‎فروشی رو به غروب می‌روند، یاد تو در دلم زنده می‌شود. صفورا هم همیشه اولش همین جمله را می‌نوشت. قلبی تیرخورده هم می‌کشید.»
more