Guzar-i Lūṭī-i Ṣalih: Persian 1381
گذر لوطی صالح
232 SEK
Share
Wishlist
Mihri had a bad night. She came out of her bed and went to the door but she went back to her bed and again she saw the picture. Her husband's eyes were looking after her anywhere. With anger and hate she take out the picture from the frame and tears it. This was the last sign and keepsake from her husband. After five years waiting, she had no hope that her husband will came back and she entitle to herself to went to Pahlavan and tell him about her love...
more
مهری شب سختی را گذراند. خسته تن و خواب زده از تختخواب بيرون آمد و به طرف در اتاق كشيده شد. كلافه و سرگردان به طرف تختخواب بازگشت كه دوباره نگاهش به عكس افتاد. چشمهای تيله مانند زينل همه جا مراقب او بود. به هر گوشه اتاق كه می رفت، نگاه زينل به دنبالش بود. با خشم و نفرت عكس زينل را كه همچنان با نگاه يخ زده اش به او زل زده بود را از قاب چوبی بيرون كشيد، آن را پاره پاره كرد و در حالی كه شانه هايش از هق هق گريه می لرزيد، تكه پاره های عكس را توی سطل زباله كنار اتاق ريخت و آب دهانی هم بدرقه آن كرد. اين آخرين نشانه و يادگار شوهرش بود. بعد از پنج سال بی خبری و انتظار، هيچ روزنه اميدی برای بازگشت شوهرش نمی ديد و به همين جهت به خود حق می داد كه به سراغ پهلوان برود و او را از عشقی كه در سينه دارد آگاه سازد...
more