Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
Saturday - 2025 04 October
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"en-us","Currency":"sek","CurrencySign":"SEK","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Login
shopping cart 0
Basket

Basket

Menu

Product Information
ISBN: 9789936637887
Age Group: Adult
Pages: 108
Weight: 190 g
Dimensions: 14 x 21 x 0.76 cm
Book Cover: Paperback

Ṣubḥ-i rūz-i ʻayd: Dari (Farsi) 1398

صبح روز عید

Edition: 2
Rating:
166 SEK
4-6 Weeks
Wishlist
Wishlist
Product Information
ISBN: 9789936637887
Age Group: Adult
Pages: 108
Weight: 190 g
Dimensions: 14 x 21 x 0.76 cm
Book Cover: Paperback
A collection of Persian (Dari) short stories
more
گزیده داستان های معاصر افغانستان به نام های: صبح روز عید، میوه یی به نام انگور، روشنایی صبح در کلکین، سایه ها، نه سالگی مهتاب، گل های آفتابگردان، غروب، یک جای آرام در شهرنو، چپلک های مادرم، دروازه ی بهشت، چاقو تیزگر. ملیحه بسیار مقبول شده بود. گونه هایش گل انداخته بودند و ننویش که او را پیش کلکین دید، حیران شد و با خود گفت: « چرا امروز عروس این قدر خوش است! » بعد فکر کرد که شاید از خاطر آمدن نوروز باشد؛ آخر فردا عید بود. ملیحه از همان اتاق تازه رنگ شده ی پشت بام، مثل همیشه به طرف زینه های آهنی آمد. با احتیاط به حویلی پایین شد. نگاهی به ننویش که در حال کالاشویی بود، انداخت و به طرف چاه آب رفت. ننویش با تعجب تا سر چاه به عروس خود نگاه کرد. ملیحه خواست لبخندی به او بزند. ولی وقتی یادش آمد که دیشب چقدر ناسزایش گفته، لب هایش تکان نخوردند. فقط ابروهایش به هم نزدیک شدند.
more