Sayih,ha-yi ruy-i divar: Persian 1380
سایه های روی دیوار
10.48 £
Share
Wishlist
The story is about before the revolution. A mother whose son is a political prisoner came from Brujird to Tehran to visit him. She went to her brother's house but he constantly make fun of her that cause she engaged with inside repetition:
How many times a day I think of you? I don't know, it seems only thing has remained in my mind, is your brown eyes... I only see your eyes, when you came back from school and sat in sunlight, they became as honey's color. Only I remember your eyes and your bashful. You don't shout and you don't looked for an excuse... You came and gone like a shooting star, why? Why must happen like this?
more
زمان داستان مربوط به قبل از انقلاب است. مادري فرزند دلبندي دارد كه اينك زنداني سياسي است. او از بروجرد به تهران مي آيد تا او را ملاقات كند. محل اقامتش در خانه برادرش است. او دائما" در منزل برادرش تحقير مي شود كه باعث مي شود او به واگويه دروني مشغول شود:
... راستي روزي چند بار به تو فكر مي كنم؟ نمي دانم، انگار آنچه در مغزم مانده است، چشمهاي درشت و قهوه اي رنگ توست... تنها چشمهاتو
مي بينم، كه وقتي از مدرسه بر مي گشتي و تو آفتاب مي نشستي، به رنگ عسل در مي آمدند. تنها رنگ چشمهات يادم مانده و نجابتت. نه داد ميزدي، نه بهانه مي گرفتي... مثل شهاب آمدي و رفتي، چرا؟ چرا بايد اين طور
مي شد؟
more