Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
Friday - 2025 03 October
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"en-us","Currency":"gbp","CurrencySign":"£","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Login
shopping cart 0
Basket

Basket

Menu

Product Information
ISBN: 9786002741806
Age Group: Adult
Pages: 128
Weight: 190 g
Dimensions: 14 x 21 x 0.9 cm
Book Cover: Paperback

Nārvanī kih kāj būd: Persian 1397

نارونی که کاج بود

Rating:
9.98 £
4-6 Weeks
Wishlist
Wishlist
Product Information
ISBN: 9786002741806
Age Group: Adult
Pages: 128
Weight: 190 g
Dimensions: 14 x 21 x 0.9 cm
Book Cover: Paperback
A Persian novel.
more
رمان فارسی. کتاب نارونی که کاج بود سرگذشت دختری به نام نارون است که هر برهه زمانی آن توسط راوی متفاوتی با نگرشی متفاوت گفته می‌شود. قسمتی از متن کتاب: بیشتر قتل‌ ها و جنایت‌ ها از اول قرار نبوده انقدر فجیع باشد. میدانی فجیع‌ ترین جنایت‌ ها اتفاقا توسط آدم‌ هایی صورت می‌ گیرد که تا آنجای زندگی‌ شان آدم‌ های خیلی بدی هم نبوده‌ اند. آدمها وقتی یک کار اشتباه را شروع می‌ کنند هرچقدر بیشتر دلشان می‌ خواهد جلوی آن اشتباه را بگیرند برعکس می‌ شود و بیشتر به طرف آن اشتباه می‌ روند چون باور ندارند که توانسته‌ اند آنقدرآدم بدی باشند یعنی نمی‌ توانند باور کنند که خودشان هستند که اینکار را کرده‌ اند. بعد آنقدر از خودشان عصبانی می‌ شوند که دیگر نمی‌ توانند درست تصمیم بگیرند. مثل باتلاق. کسی که تجربه‌ ی باتلاق را ندارد، گیر که می‌ افتد هول می‌ شود. تقلا می‌ کند. دست و پا میزند. یعنی همان کاری را می‌ کند که نباید بکند. هی بیشتر فرو می‌ رود. ولی اگر جان سالم به در ببرد دفعه‌ ی بعد که توی باتلاق گیر بیفتد خودش را نمی‌ بازد. عصبانی نمی‌ شود و برای همین بهتر می‌ تواند فرار کند. دیگر به یک باتلاق باز قهار تبدیل شده. اما مهم همان جان سالم به در بردن است. مهم این است که ازبعضی اشتباه‌ ها نمی‌ شود جان سالم به در برد.» « آن روز شیفت عصر بودم. یک روز بهاری و دلپذیر و بارانی. کلی برای خودم از صبح خوش گذراندم. این قانون من برای روزهایی است که شیفت عصر هستم، مگر اینکه کار اداری‌ ای داشته باشم. خوشگذرانی صبحگاهی. لذت‌ هایی که در تنهایی از زندگی برده‌ ام در ذهنم ماندگارترند. انگار این لذتها قسمت نمیشود بین چند آدم. تمامش برای خود آدم است و برای خود آدم میماند. برای آدم هایی مثل من، لذت، در لذت تنهایی است. انگار که یک پله از روی زمین بلند شوم. جایی که فقط من هستم و من. و یک دنیای زیبا برای خوش گذرانی با خودم. در دسته بندی روزهایم آن روز، روز خوبی به حساب می آمد. ساعت ٨ بیدار شدم. نه که خوابم نیاید. مگر میشود آفتاب بهار که انگار مثل یک نوجوان که دارد زور میزند که بگوید من قوی و بزرگم و زور میزند تا تو گرمایش را به حساب بیاوری بتابد روی تخت و تو نخواهی که دلش را نشکنی؟ ولی حیف صبحهای بهاری نیست؟ روز، روز خوشگذرانی از نوع بهاری است. با این حال خیلی حوصله‌ ی آلاگارسون کردن هم نداشتم.»
more