Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
Friday - 2025 03 October
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"en-us","Currency":"gbp","CurrencySign":"£","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
Login
shopping cart 0
Basket

Basket

Menu

Product Information
ISBN: 9786003762916
Publisher: Nigah
Age Group: Adult
Pages: 294
Weight: 340 g
Dimensions: 14 x 21 x 2.06 cm
Book Cover: Paperback

Bar rayl'hā-yi barzakh: Persian 1397

بر ریل های برزخ

Rating:
13.80 £
4-6 Weeks
Wishlist
Wishlist
Product Information
ISBN: 9786003762916
Publisher: Nigah
Age Group: Adult
Pages: 294
Weight: 340 g
Dimensions: 14 x 21 x 2.06 cm
Book Cover: Paperback
A collection of Persian short stories.
more
مجموعه داستان. این داستان، چند روایت از آدم هایی است که در لایه‌ های مختلف یک جهان زندگی می‌ کنند. جهان آن‌ ها اگر چه به ظاهر با هم متفاوت است؛ ولی در ژرف ساخت به هم پیوسته است. بین همه‌ ی آنها مرزی است که جهان آن‌ها را از هم جدا می‌ کند، ولی در واقع همین مرز ؛ نقطه‌ ی اشتراک همه‌ ی آنهاست. روایت‌ هایی تو در تو و حیرت انگیز؛ مشخصه‌ ی مشترک جهان ذهنی آن‌ هاست. بسیاری از آنها بر ریل های برزخ حرکت می‌ کنند و در جهان عینی و ذهنی خود سرگردانند. قسمتی از کتاب: ما دقیقاً با یک اشتباه خوشبخت شدیم. بسیاری از آدم‌ ها برای هرکاری دقیقاً برنامه‌ ریزی می‌ کنند و برطبق برنامه، دقیق و مو به مو پیش می‌ روند، ولی باز هم ناگهان می‌ بینند خوشبخت نشده‌ اند. ما دقیقاً از همان لحظه‌ ای که اشتباه کردیم، می‌ دانستیم درست ترین اشتباه همۀ عمرمان را مرتکب شده‌ ایم و اگر بقیۀ اشتباهاتمان هم به همین خوبی اتّفاق بیفتند، حتماً تا آخر عمرمان، نه تنها احساس خوشبختی می‌ کنیم که حتّی واقعاً خوشبخت هم می‌ شویم. ماجرا از این قرار بود که من بی‌ اجازه فیات سفید پدرم را برداشته بودم و با خودم فکر کرده بودم اگر پدر به اندازۀ هرروز عمیق بخوابد، تا دو ساعت دیگر که بیدار می‌ شود، من هم رفته‌ ام سر قرار و برگشته‌ ام. اشتباه اوّلم این بود که فیات سفید پدر را بدون اجازه برداشتم. اشتباه دوّمم این بود که فکر می‌ کردم پدر به اندازۀ هرروز، دو ساعت عمیق می‌ خوابد. اشتباه سوّمم این بود که یک خیابان یک‌ طرفه را رفتم تا زودتر سر قرار حاضر شوم.
more