تابستان آن سال الفارسية 1394

داستان این رمان درباره ی خانواده ای آمریکایی است که بیماری مهلک مرد آن خانواده، جک، نمی‌ گذارد او و خانواده‌ اش حال و روز خوبی داشته باشند. در حالی‌ که جک تصور می‌ کند ‌تنها چند روز از عمرش باقی مانده است و خود را آماده می کند تا با همسرش لیزی و سه فرزندشان وداع کند، ‌فاجعه ی دیگری کل خانواده را غافلگیر می‌ کند. در شب عید کریسمس، لیزی همسر جک در تصادف اتومبیل ‌کشته می‌ شود و وضعیت خانواده بسیار پیچیده می شود... تا این که درست در برهه ی زمانی که جک خیال می‌ کند ‌همه چیز را از دست داده، معجزه‌ ای رخ می‌ دهد‌ و بار دیگر همه ی افراد خانواده را به شدت بهت‌ زده می‌ کند.