Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
الاثنين - 1447 10 جمادى الآخرة
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"ar-sa","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","ProfileIsoCode":null,"HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
تسجيل الدخول
shopping cart 0
السلة

السلة

المجموع
0  
ContinuetoCheckout

Menu

معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9789188653703
الناشر: Baran Publication
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 255
الوزن: 328 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 2 cm
غلاف الكتاب: غلاف کرتونی
Subjects:

کافه رادیو الفارسية 1447

Kāfah Rādiyū

المؤلف: Mahdi Aslani
التقييم:
18٫41 $
موجود - 1 إلی 2 یوم
قائمة الأمنيات
Wishlist
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9789188653703
الناشر: Baran Publication
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 255
الوزن: 328 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 2 cm
غلاف الكتاب: غلاف کرتونی
Subjects:

کافه رادیو ولوله‌ی روایت یاد صحنه‌ها است. 
صحنه‌ی ترنم گیرای ترانه‌ها و پرتو آپارات‌ها بر پرده‌ها.
صحنه‌ی مچ‌اندازی‌ی تن‌سپاران به قدرت تباه و نه‌گویان بامرام.
صحنه‌ی رزم در سلول جلادانی که برای تیر و تازیانه و طناب، سینه و تن و گردن می‌بویند.
صحنه‌ی گذر از کوچه پسکوچه‌های تبعید به‌دنبال بام و پرنده‌گان همنوا.
کافه رادیو ولوله‌ی روایت یاد صحنه‌ها است.

 

....

کودکی و جوان‌ساله‌گی‌ام در کوچه طی شد.
از همان کوچه و در بیست‌وهفت‌ساله‌گی به حبس رفتم و بعد هم از کوچه جاکن شدم و دیدار کوچه برایم شد حسرت!
از کوچهای به کوچه‌ای دیگر. از پست‌جای جهان و پسکوچه‌ی زندان در پرت‌شده‌گی به کوچه و تنگ‌جای تبعید. کوچه‌ی تبعید بر خلاف کوچه‌ی شاهین در سهراه اکبرآباد بنبست بود.
از وطن‌رانده توان گریز از هرچیز دارد جز عبور از گردنه‌ی پربرف خاطره. خاطره برای انسان پرتشده به ناکجا، کوچهی بنبست است و دررو ندارد.
تبعید گونه‌ای کابوس است.
چه شب‌ها که مادر پاورچینپاورچین از قاب عکس‌اش بیرون می‌آمد تا ببیند علاءالدین آبی می‌سوزد. نکند یک وقت بچه‌هایش دودزده و خفه شوند!

نقل از: هجرانی

more

کافه رادیو ولوله‌ی روایت یاد صحنه‌ها است. 
صحنه‌ی ترنم گیرای ترانه‌ها و پرتو آپارات‌ها بر پرده‌ها.
صحنه‌ی مچ‌اندازی‌ی تن‌سپاران به قدرت تباه و نه‌گویان بامرام.
صحنه‌ی رزم در سلول جلادانی که برای تیر و تازیانه و طناب، سینه و تن و گردن می‌بویند.
صحنه‌ی گذر از کوچه پسکوچه‌های تبعید به‌دنبال بام و پرنده‌گان همنوا.
کافه رادیو ولوله‌ی روایت یاد صحنه‌ها است.

 

....

کودکی و جوان‌ساله‌گی‌ام در کوچه طی شد.
از همان کوچه و در بیست‌وهفت‌ساله‌گی به حبس رفتم و بعد هم از کوچه جاکن شدم و دیدار کوچه برایم شد حسرت!
از کوچهای به کوچه‌ای دیگر. از پست‌جای جهان و پسکوچه‌ی زندان در پرت‌شده‌گی به کوچه و تنگ‌جای تبعید. کوچه‌ی تبعید بر خلاف کوچه‌ی شاهین در سهراه اکبرآباد بنبست بود.
از وطن‌رانده توان گریز از هرچیز دارد جز عبور از گردنه‌ی پربرف خاطره. خاطره برای انسان پرتشده به ناکجا، کوچهی بنبست است و دررو ندارد.
تبعید گونه‌ای کابوس است.
چه شب‌ها که مادر پاورچینپاورچین از قاب عکس‌اش بیرون می‌آمد تا ببیند علاءالدین آبی می‌سوزد. نکند یک وقت بچه‌هایش دودزده و خفه شوند!

نقل از: هجرانی

more