Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
السبت - 1447 19 ربيع الآخر
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"ar-sa","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
تسجيل الدخول
shopping cart 0
السلة

السلة

المجموع
0  
ContinuetoCheckout

Menu

  • Hutil-i Intihā-yi Jādah
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9786003267336
الناشر: Afraz
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 144
الوزن: 165 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 1٫3 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:

هتل انتهای جاده الفارسية 1403

Hutil-i Intihā-yi Jādah

المؤلف: Stephen King
التقييم:
20٫89 $
4 إلی 6 اسبوع
قائمة الأمنيات
Wishlist
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9786003267336
الناشر: Afraz
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 144
الوزن: 165 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 1٫3 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:
A collection of short stories by Stephen King.
more
چیزی از بیست سالگی من و همسرم نگذشته بود که به خودمان آمدیم و دیدیم با دو بچه در بغل باید صورتمان را با سیلی سرخ نگه داریم. من صبح‌ها معلم دبیرستان بودم و بعد از ظهرها کارگر خشکشویی صنعتی همسرم در این زمان بچه‌ها را نگه میداشت و وقتی من می‌آمدم، می‌رفت که به شیفتش در قنادی برسد. با مجموع درآمدمان می‌توانستیم قسط‌ها و اجاره‌ها را بدهیم. مایحتاج خوراکمان را تهیه کنیم، پوشک بچه‌ها را تأمین کنیم و به زور بتوانیم خرج دوا و درمان‌های ادواری یا تعمیرات گهگاهی را در آوریم. گاهی هم خرده پولی اضافه می‌آمد که با آن کتاب می‌خریدیم تا بتوانیم در آن وضعیت وانفسا نفسی بکشیم. این خرده پول اضافه اغلب از فروش داستان‌های کوتاه من به مجلات مختلف در می‌آمد. داستان‌هایی که باید نوشته می‌شدند و اگر نه چطور زنده می‌ماندیم؟ خوشبختانه، شغل من، لذت من بود. بنابراین، آن داستان‌ها یکی پس از دیگری هجوم می‌آوردند و من هم خودم را در هجمه هجومشان قرار می‌دادم. سخت و سریع می‌نوشتمشان؛ اغلب هم بیش از یک بار بازنویسی‌شان نمی‌کردم. آن روزها، مسأله نوشتن برای من، خلق یک اثر ادبی نبود؛ می‌نوشتم که بتوانم زنده بمانم و زندگی کنم. حتی یک لحظه هم به ذهنم نمی‌آمد که فکر کنم این داستان‌ها از کجا می‌آیند یا ساختار یک داستان کوتاه خوب چه فرقی با ساختار یک رمان دارد یا چگونه باید به مقولاتی از قبیل شخصیت پردازی، عقبه داستان و چهارچوب زمانی رسیدگی کرد. همه هم و غمم فقط این بود که داستان‌ها دارند می‌آیند و من باید به استقبالشان بروم. آن روزها، طوفان قصه‌ها بود. آنچه اینجا می‌خوانید، تعدادی از همان قصه‌ها هستند. خوبی و بدی‌شان را نمی‌دانم، اما می‌دانم که با نوشتنشان عشق کرده‌ام، نفس کشیده‌ام و زنده مانده‌ام. این را هم می‌دانم که امیدوارم شما هم از خواندنشان لذت ببرید. امیدوارم سرگرمتان کنند. ممنون که هستید. با شما همیشه بیشتر خوش می‌گذرد. همیشه. - استیو
more