مردگانی که در من راه می روند الفارسية 1402

خانم دکتر رزاقی متخصص رادیوتراپی-انکولوژی درمان سرطان از دانشکده ی علوم پزشکی شیراز است و هم اکنون در دانشکده ی پزشکی اهواز به کار درمان مشغول هستند. ایشان به تبع تخصص خود روزانه با ده ها بیمار سرطانی روبه رو می شوند و به عنوان پزشک چشم در چشم بیمارانی دارند که مرگ در کمینشان است و در بسیاری از موارد موفق می شوند با درمان بیمارانشان گاه بر مرگ غلبه کنند و گاه در برابر آن تسلیم شوند. در این میان بیمارانی که آفتاب عمر را کوتاه می بینند و در عین حال هم چنان امید به زندگی در چشمانشان فروزان است برای به دست آوردن زندگی دوباره با خوف و رجاء خود را در اختیار علم و تجربه و تخصص پزشکان می گذارند و برخی از آنان، ترسان از مرگ به هر امکان ماورایی دیگری روی می آورند تا بلکه آن را به عقب برانند. برخی شجاعانه به سرنوشت خود می نگرند و برخی ترسان همه چیز در برابر مرگ وزن خود را از دست می دهد. حیات این افراد در کشاکش مرگ و زندگی حاکی از حسرت زندگی نزیسته؛ آرزوها نقش بر آب شده؛ امیدهای برباد رفته عشق های ناکام و... است. نویسنده ی این رمان در نخستین تجربه ی نویسندگی خود توانسته با خلاقیت و قلم مسحور کننده ی خود به زیبایی هرچه تمام تر احساسات این قبیل بیماران را به تصویر بکشد.