Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
السبت - 1447 26 ربيع الآخر
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"ar-sa","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
تسجيل الدخول
shopping cart 0
السلة

السلة

المجموع
0  
ContinuetoCheckout

Menu

  • Khavābgāh-i abrʹhā-yi sīyāh
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9786009964420
الناشر: Amu
الصفحات: 24
الوزن: 68 g
أبعاد المنتج: 20 x 20 x 0٫2 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:

خوابگاه ابرهای سیاه الدارية (الفارسية) 1400

Khavābgāh-i abrʹhā-yi sīyāh

المؤلف: Ghufrān Badakhshānī
التقييم:
13٫19 $
موجود - 1 إلی 2 یوم
قائمة الأمنيات
Wishlist
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9786009964420
الناشر: Amu
الصفحات: 24
الوزن: 68 g
أبعاد المنتج: 20 x 20 x 0٫2 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:
Young adult fiction (with colored pictures)
more
داستان دری برای نوجوانان، با کاغذ گلاسه و تصاویر رنگی. من می‌روم. شاید منظور خدا از حرکت و برکت نماز شکرانه خواندن برای باران نباشد. می‌روم باران بیاورم. می‌روم بر فراز کوه‌ها. ابر‌ها را می‌آورم و روی آسمان ده گل‌میخ می‌کنم. دیگر نمی‌خواهم مسوول مرگ جو بته‌های نورس باشم و تشنگی سبزه‌ها. من می‌روم ابر‌ها را بیاورم و بند شان کنم. تا دل تنگ شوند و ببارند. تا زمین سیراب شود. سبزه‌ها برویند. گاو‌ها دوباره بخندند و خرها بچرند و بدمستی کنند. من می‌روم باران بیاورم. آتوسا، نخستین کودکی بود که می‌خواست ده را برای آوردن باران ترک کند. مردان فراوانی این راه بی برگشت را رفته بودند. ده لبریز افسانه بود. کسی می‌گفت که مردان برنگشته را تندُر خورده است. کسی می‌پنداشت که ابرهای سیاه آن‌ها را خورده‌اند و خون ایشان است که پوست آنها را سیاه کرده است. کسانی هم فکر می‌کردند که شاید جادوگری آنها را به بند آورده باشد. آنها را به درخت خار تبدیل کرده باشد و دور خانه‌اش نشانده باشد. آتوسا با آن که میان را با همت و سرسپردگی بسته بود، نمی‌توانست آن افسانه‌ها را به سادگی فراموش کند. مگر ارادهٔ استوار و همت بلندش قوت دلش می‌شد و پایش را مجال راه رفتن می‌بخشید. سفر را با بیم و هیجان آغاز کرد ...
more