Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
الأحد - 1447 20 ربيع الآخر
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"ar-sa","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
تسجيل الدخول
shopping cart 0
السلة

السلة

المجموع
0  
ContinuetoCheckout

Menu

  • Taʻmīd
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9786003676596
الناشر: Nimazh
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 98
الوزن: 99 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی

تعمید الفارسية 1400

Taʻmīd

المؤلف: Masʻūd Rīyāḥī
التقييم:
11٫30 $
موجود - 1 إلی 2 یوم
قائمة الأمنيات
Wishlist
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9786003676596
الناشر: Nimazh
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 98
الوزن: 99 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
A collection of 9 Persian short stories
more
مجموعه داستان «تعمید» متشکل از 9 داستان است که عنصر پیوند دهنده‌‌‌ی‌شان به‌یکدیگر، حرکتِ دایره‌ واری‌ ست از تراژدی به کمدی؛ و یا بالعکس. وضعیت‌های ساخته‌ شده در این داستان‌ها، با «هم‌ زمان» کردنِ «ناهم‌ زمانی»‌هایی، تردیدهایی میان پوزخند زدن به آنها، اندوهگین‌ شدن، خندیدن و یا ترسیدن از آنها را شکل می‌دهند؛ و همین مولفه آیرونیک (کنایی) است که برای مثال موجبِ خلقِ لحظاتی می‌شود که شغلِ کسی پرتاب کردن هر روزه‌ی خود، از پنجره‌ی خانه‌اش، از طبقه‌ی ششم ساختمان به خیابان باشد؛ و مردم نیز هر روز به تماشای این لحظات بایستند و بعد، در خون او پول بریزند؛ و یا در داستانی، مردم شاهدِ پخشِ زنده‌ی دزدیدنِ بزرگ‌ترین برجِ میدانِ شهرشان باشند و برایِ تماشای دزدها، هل‌هله و شادی سر دهند... علی مردان هر روز از اداره ی آب و فاضلاب تهران برمی گشت و در ایستگاه دروازه دولت پیاده و با توجه به تابلوهای راهنمای مترو، وارد خط مورد نظرش می شد و ادامه ی مسیر را می رفت تا توپخانه را دور بزند و برسد به آپارتمان کوچکش، تا صبح فردایش برعکس همین مسیر را برگردد و لا به لای کاغذها و امضاها از پشت پنجره ی اداره ی آب و فاضلاب، به ردیف چنارهای خیابان نگاه کند تا ساعت کاری اش تمام شود. همیشه همین بود تا آن روز صبح که از خواب بیدار شد و در حال خوردن نان محلی ای که ماه به ماه می رفت و از چهارمحال می آورد دید که «برنو» روی دیوار نیست ...
more