Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
الجمعة - 1447 18 ربيع الآخر
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"ar-sa","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
تسجيل الدخول
shopping cart 0
السلة

السلة

المجموع
0  
ContinuetoCheckout

Menu

  • Zībā-yi 'Arab
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9645542820
الناشر: Shaqayiq
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 437
الوزن: 571 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 2٫4 cm
غلاف الكتاب: غلاف کرتونی
Subjects:

زیبای عرب الفارسية 1388

Zībā-yi 'Arab

الطبعة: 5
المؤلف: Suhaylā Bāmīyān
التقييم:
27٫76 $
4 إلی 6 اسبوع
قائمة الأمنيات
Wishlist
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9645542820
الناشر: Shaqayiq
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 437
الوزن: 571 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 2٫4 cm
غلاف الكتاب: غلاف کرتونی
Subjects:
A Persian novel.
more
اصلا به فکرم نرسید بود که ممکن است او گوشی را برداردرپس او به ایران برگشته بود همان طور که قول داده بود می خواست تا در مراسم دایی شرکت کنه.شنیدن صدای او سبب شده بود که اشکهایم آرام آرام جاری شود دلم می خواست ساعتها به شنیدن صدای مهربان و کلام دلنشینش می نشستم خدا می دانست چقدر دلتنگ دیدن او و شنیدن حرف های طنزآمیز و شوخش بودم روزهای بسیاری بود که با خود می جنگیدم تا او و یادش را به فراموشی بسپارم اما این امر از توان من خارج بود دلم به سویش پر می کشید و آتش حسرتی زیر پوستم می دوید و همه وجودم را گداخته وتب دار می کرد.با نگاهی به آدرسی که در دست داشتم مطمئن شدم که نشانی را درست آمده ام پس اینجا خانه مورثی دایی بود همان خانه ای که مادر خاطرات شیرین زیادی از آن داشت و در ایام دلتنگی های خود بارها از اینجا حرف زده بود و هر بار هم با اشک وزحسرت . با یاد مادر اندوهی گنگ در جانم نشست کاش حالا مادر اینجا کنارم بود آن وقت هر دو با شادمانی از ابتدا تا انتهای کوچه باغ زیبایی را که پیش رو داشتم می دویدیم و آوای شادی سر می دادیم اما نه، مادر اینجا بود در تمام سالهایی که من در کویت زندگی کردم او اینجا بود و از این بودن هم مسلما کمال رضایت را داشت اینجا زادگاه وطن او بود و چه کسی از بودن در وطن خود احساس رضایت نمی کند ؟خانه دایی در نیمه راه کوچه بود و حصار دور تا دور خانه با انبوه در ختان تاک و پیچکهای روندهای که با شیطنت به هر سو دویده وگاه سرکی کشیده بودند تزئین شده و منظره ای بدیع و زیبا را خلق بودند.رو به روی در کرم رنگ خانه که عاری از هر گونه گرد و غباری بود ایستادم وبا سرگردانی به اطراف نگریسم و هیچ زنگ یا کلونی که بتوان با آن به در کوبید و ساکنین خانه را از حضور منتظری در پشت در بسته با خبر کرد وجود نداشت با دقت به دور بر نگاه کردم شاید تمام ساکنین خانه با کلید در را باز می کردند اما آیا برای مواقع خاص همچون موقعیتی که من گرفتار ان شده بودم تدبیری نیندیشیده بودند؟
more