دختر ریزه میزه، گل از دهان میریزه الفارسية 1380

Dukhtar-i rizih mizih, gul az dahan mirizih

المؤلف: Siyamak Riza Mahjur

الفئة العمرية: أطفال الابتداییه - من 8 إلی 12 سنه

التقييم:

12٫67 $

4 إلی 6 اسبوع

ملف ورقی

12٫67 $

اختر الكمية

قائمة الأمنيات

Children story, In the corner of the yard of a wonderful castle was a little cottage. A kind husband and wife lived in it. Their work in castle was too hard but they like their works. The man was a gardener, he keep the flowers and spoke with them. The woman job was cleaning the rooms of castle, cooking and sewing. At night they were tired but they came back happy, spoke together for hours and laugh and then they sleep. The woman had a flower that talks with it and told their dreams to the flower; she told that they want a child. One morning when the woman was talking to the flower, she heard a voice from one of the buds.

داستان كودكان، در گوشه اي از يك قصر زيبا و با شكوه، كلبه اي كوچك بود كه زن و شوهري در آن زندگي مي كردند. كار آنها آنجا خيلي سخت بود ولي آنها كارشان را دوست داشتند. مرد باغبان بود و به گلها رسيدگي مي كرد، با انها حرف مي زد و غذا و آب مي داد. زن اتاقهاي قصر را جارو مي كرد، رختخوابها را مرتب مي كرد، آشپزي و خياطي مي كرد. آنها شب خسته به كلبه برمي گشتند ولي شاد بودند. ساعتها با هم حرف مي زدند و مي خنديدند و راحت مي خوابيدند. كلبه اشان پنجره اي رو به باغ داشت كه گلداني لبه آن قرار داشت و زن روزها با او حرف مي زد و آرزوهاي خود و شوهرش را به او مي گفت، كه از خدا آرزوي فرزندي را دارند. يك روز صبح زود كه زن داشت با گل صحبت مي كرد صدايي از درون يكي از غنچه ها شنيد.