Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
السبت - 1447 19 ربيع الآخر
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"ar-sa","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
تسجيل الدخول
shopping cart 0
السلة

السلة

المجموع
0  
ContinuetoCheckout

Menu

  • Qiṣṣahʹhā-yi bīvaqtī
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9786003673885
الناشر: Nimazh
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 256
الوزن: 260 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 1٫79 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:

قصه های بی وقتی الفارسية 1397

Qiṣṣahʹhā-yi bīvaqtī

التقييم:
18٫18 $
4 إلی 6 اسبوع
قائمة الأمنيات
Wishlist
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9786003673885
الناشر: Nimazh
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 256
الوزن: 260 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 1٫79 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:
A collection of Persian short stories
more
مجموعه داستان های کوتاه فارسی. مادرم کلفت خانه های مردم بود. صبح به صبح جارو و سطل و لباس های پاره پوره ی مرا برمی داشت و می رفت خانه ی مردم، از بالا تا پایین خانه هاشان را می روبید و می سابید و غروب برمی گشت خانه. وقتی به خانه می رسید از خستگی نای نفس کشیدن هم نداشت اما باید ظرف تخم ها را پر می کرد. پس چادرش را می بست دور کمرش و می نشست روی لگن و تخم می گذاشت. مادرم هر شب یکی دو تا تخم می گذاشت، بعد دست می گذاشت روی زانوهای فرسوده اش و ناله کنان از روی لگن پا می شد، وقتی برمی خاست از زانوهایش صدای پول خرد می آمد. بعد لنگ لنگان می رفت روی تشکش دراز می کشید و خرخرش بلند می شد...
more