Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
السبت - 1447 19 ربيع الآخر
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"ar-sa","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
تسجيل الدخول
shopping cart 0
السلة

السلة

المجموع
0  
ContinuetoCheckout

Menu

  • Āvā dar āyanah
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9786004770668
الناشر: Fanni-i Iran
الفئة العمرية: الشباب - 12 الی 18 سنه
الصفحات: 59
الوزن: 140 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 0٫41 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:

آوا در آینه الفارسية 1397

Āvā dar āyanah

المؤلف: Fāʼazah Dāʼamī
الفئة العمرية: الشباب - 12 الی 18 سنه
التقييم:
11٫75 $
4 إلی 6 اسبوع
قائمة الأمنيات
Wishlist
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9786004770668
الناشر: Fanni-i Iran
الفئة العمرية: الشباب - 12 الی 18 سنه
الصفحات: 59
الوزن: 140 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 0٫41 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:
A Persian novel for adolescents
more
رمان برای نوجوانان. دختری پانزده ساله، قد بلند و چهار شانه به اسم آوا با موهای لخت بلند خرمایی رنگ. کتاب «آوا در آینه» درباره ی اوست. او که آرزوهای بزرگ در سر دارد و کم و بیش در راه رسیدن به آن‌ ها ست که قدم برمی‌ دارد. راه هم که همیشه صاف و هموار نیست. یک وقت‌ هایی سنگ بزرگ بددستی هوار می‌ شود توی زندگی آدم و کل جاده منتهی به آرزوهایش را می‌ پوشاند. آوا اولش فکر می‌ کند که خودش می‌ تواند از پس سنگ سنگین بربیاید، اما همه‌ ی زورش هم کافی نیست. خسته و ناامید و ترسیده و تنهاست. همین است که چندتایی کمک از راه می‌ رسند و اهن و اوهون کنان سنگ سنگین بددست را هل می‌ دهند به کنار جاده، به ته دره، به جایی که جز خاطره‌ اش چیزی برای آوا باقی نماند. سنگ کیست؟ مردی که قرار بود دست آوا را بگیرد، پا به پا ببرد و راه و چاه آرزوهایش را نشانش بدهد، مردی که آوا عمو صدایش می‌ زد، رفیق گرمابه و گلستان پدرش. کمک‌ هایی که سر و کله شان پیدا می‌ شود چه؟ رفیق و معلم و مامان و اتاق روشن و آنتیگونه. نمایشنامه‌ ی یونانی‌ ای که دست آوا را گرفت، از جا بلندش کرد، گرد و خاک رخت و لباسش را تکاند و یادش آورد که همیشه می‌ تواند از پس همه‌ ی سنگ‌ های ریز و درشت زندگی‌ اش بربیاید، عمو کامران که چیزی نیست ...
more