Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
الاثنين - 1447 10 جمادى الآخرة
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"ar-sa","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","ProfileIsoCode":null,"HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
تسجيل الدخول
shopping cart 0
السلة

السلة

المجموع
0  
ContinuetoCheckout

Menu

معلومات المنتج
 ISBN رقم: 978600916858x
الناشر: Rushdiyeh
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 168
الوزن: 300 g
أبعاد المنتج: 16 x 22 x 1 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:

ملک آسیاب الفارسية 1438

Milk-i āsīyāb

المؤلف: Ghazālah ʻAlīzādah
التقييم:
16٫32 $
موجود - 1 إلی 2 یوم
قائمة الأمنيات
Wishlist
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 978600916858x
الناشر: Rushdiyeh
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 168
الوزن: 300 g
أبعاد المنتج: 16 x 22 x 1 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:
A Persian novel. رمان فارسی. داستان «ملک آسیاب» در همان فضای آشنا و ملموس اغلب داستان‌ های علیزاده می‌ گذرد و به‌ خوبی بیانگر نگاه صادقانه‌ ی او به خود، انسان‌ و جهانِ پیرامونش است. در بخشی کوتاه از متن داستان که در پشت جلد «ملک آسیاب» آمده، می‌ خوانیم: «رو به باغ رفت، پا به علفزار گذاشت، آوای سیرسیرک‌ ها او را احاطه کرد. زیر شاخه‌ های توت بر تخته‌ سنگی نشست و ساقه‌ ی خشک گندمی را از زمین برداشت بین دو انگشت چرخاند، فکر کرد؛ چه زندگی ملال‌ آوری، بلاهت محض، دور باطل، آسیاب دوباره به آن ها برگشته بود بی‌ فایده، هیچ‌ چیز عوض نمی‌ شد، زندگی او شبیه تعطیلاتی پایان‌ ناپذیر ادامه می‌ یافت ...»
more
رمان فارسی. داستان «ملک آسیاب» در همان فضای آشنا و ملموس اغلب داستان‌ های علیزاده می‌ گذرد و به‌ خوبی بیانگر نگاه صادقانه‌ ی او به خود، انسان‌ و جهانِ پیرامونش است. در بخشی کوتاه از متن داستان که در پشت جلد «ملک آسیاب» آمده، می‌ خوانیم: «رو به باغ رفت، پا به علفزار گذاشت، آوای سیرسیرک‌ ها او را احاطه کرد. زیر شاخه‌ های توت بر تخته‌ سنگی نشست و ساقه‌ ی خشک گندمی را از زمین برداشت بین دو انگشت چرخاند، فکر کرد؛ چه زندگی ملال‌ آوری، بلاهت محض، دور باطل، آسیاب دوباره به آن ها برگشته بود بی‌ فایده، هیچ‌ چیز عوض نمی‌ شد، زندگی او شبیه تعطیلاتی پایان‌ ناپذیر ادامه می‌ یافت ...»
more