Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
الجمعة - 1447 18 ربيع الآخر
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"ar-sa","Currency":"usd","CurrencySign":"$","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
تسجيل الدخول
shopping cart 0
السلة

السلة

المجموع
0  
ContinuetoCheckout

Menu

  • Surayyā (rawyāyī kih bih kābūs mubaddal shud)
معلومات المنتج
العنوان الأصلي: Soraya: der Roman zum groben Fernseh - Ereignis
 ISBN رقم: 9789643742034
الناشر: Ruzigar
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 328
الوزن: 400 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 2٫3 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:

ثریا (رویایی که به کابوس مبدل شد) الفارسية 1393

Surayyā (rawyāyī kih bih kābūs mubaddal shud)

التقييم:
25٫82 $
4 إلی 6 اسبوع
قائمة الأمنيات
Wishlist
معلومات المنتج
العنوان الأصلي: Soraya: der Roman zum groben Fernseh - Ereignis
 ISBN رقم: 9789643742034
الناشر: Ruzigar
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 328
الوزن: 400 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 2٫3 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:
Life history of Sorayya the second spouse of Shah.
more
زندگینامه ی ثریا همسر دوم شاه. در یادداشت پشت جلد کتاب آمده است: دو سه روز گذشت و از عکس‌ های ثریا در خیابان‌ های تهران هیچ نشانی بر جای نماند. کارکنان دولت همه را کنده بودند. یک‌باره چنان همه چیز رنگ دیگر گرفت که گویی شهبانوی جوان، هرگز هستی نداشته است! همان روز، مردی پیر و بیمار هم به خانه برگشت. شاه مهربانی کرده بود و از کیفر زندان دکتر محمد مصدق گذشته بود. این اندیشمند برجسته باید چند ماه – شاید هم چند سال – زیر نگاه و بین نگهبانان، همچنان به کبوترهایش می‌ رسید. دیگر نمی‌ توانست هیچ خطری برای شاه داشته باشد. همه می‌ دانستند مصدق را در کجا می‌ توان پیدا کرد. یک نقاشی رنگ روغنی را لای چاپ ظریف و کهنه‌ ای از غزلیات سعدی یافت. آن را پس از نخستین دیدار خود با ثریا کشیده بود. اینک نگاه مهرآمیزی به آن می انداخت و با شکیبایی روی دیوار کتابخانه جایی درخور برای آن می‌ جست. هنگامی که جای شایسته‌ ای را تعیین کرد، چند پونز از کشوی میز تحریر بیرون آورد و نقاشی بی‌ قاب را به دیوار زد. دکتر مصدق یک گام به واپس گذاشت، نه، کج نبود. رو به ثریای روی دیوار گفت: علیاحضرت می‌ دانید چه شده؟ در این میانه همه‌ ی عکس‌ های شما را از خیابان‌ ها کنده اند. پس ثریای ارجمند، اجازه بفرمایید من خود را مانند همان روز نخست همچنان آشوبگر بنامم - هر چند این شاید واپسین روز زندگی‌ ام باشد!».
more