شهر گلی (رمان های سه گانه ی دختران کابلی - ٣) الدارية (الفارسية) 1391

رمان نوجوانان. «دبورا اليس» در «شهر گلی»، قهرمان اصلی داستان‌ های دو جلد گذشته را در كنار مادر و خواهرانش به حال خود رها می كند و به سراغ دوستش «شوزيه» می رود. شوزيه، سرنوشتی مشابه پروانه دارد. او نيز پس از مرگ پدر مجبور به كار در لباس پسرانه می شود اما به ماندن در افغانستان و تحمل درد و رنج راضی نيست. شوزيه با ديدن عكسی از يك مزرعه‌ پر از گل‌ های بنفش در كشور فرانسه تصميم می گيرد كابل را ترك كند و به فرانسه برود. شوزيه تصميمش را عملی می كند. كار كردن در خيابان‌ های كابل را كنار می گذارد و با آرزوی رسيدن به كشور فرانسه شهر را ترك می كند، اما در نخستين مرحله به يك اردوگاه پناهندگان افغانی در مرز افغانستان و پاكستان می رسد و با خانم «ويرا»، دوست مادر «پروانه» رو به رو می شود. اما زندگی در اردوگاه نيز برای شوزيه جذابيتی ندارد. شوزيه در اردوگاه نمی ماند. به جايی هم كه خانم ويرا برايش پيدا كرده نمی رود و به تنهايی به سمت شهری می رود كه در آن برای سير كردن شكمش بايد سخت‌ ترين كارها را انجام دهد. شست‌ و شوی كف مغازه‌ ی قصابی، گدايی و زير و رو كردن زباله‌ ها بخشی از كارهايی است که شوزيه تجربه می كند اما او رؤيای سفر به فرانسه را در سر دارد و همين باعث می شود كه بتواند سختی ها را به آسانی تحمل كند. اما داستان زندگی شوزيه پيچ و خم‌ های بسياری دارد و به همين‌ جا ختم نمی شود ...